کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فیلیفوس
لغتنامه دهخدا
فیلیفوس . (اِخ ) نام پدر اسکندر. (یادداشت مؤلف ) : مرا گویند بطلمیوس ثانی مرا دانند فیلیفوس دانا. خاقانی .رجوع به فیلیپ شود.
-
کاجکی
لغتنامه دهخدا
کاجکی . (ق ) بمعنی کاشکی است مرکب از کاج و که = کی . (آنندراج ) : که ای کاجکی دیده بودی مراکه یزدان رخ خود نمودی مرا. فردوسی . خردمندان پیشین راست گفتندمرا خود کاجکی مادر نزادی .سعدی .
-
عائذ
لغتنامه دهخدا
عائذ. [ ءِ ] (ع ص ) پناه آورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : این مرا زائر آن مرا عائذاین مرا مخلص آن مرا دلدار. خاقانی .|| نو زاینده از آهو اسب و شتر و گوسپند و جز آن . ج ، عُوذ و عوذان . (منتهی الارب ).
-
مینوش
لغتنامه دهخدا
مینوش . [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) می نوشنده . نوشنده ٔ می : هوش نگذاشت به سر آن لب مینوش مرابا چنان هوش ربائی چه کند هوش مرا.صائب (از آنندراج ).
-
ندائی هروی
لغتنامه دهخدا
ندائی هروی . [ ن ِ ی ِ هََ / هَِ رَ ] (اِخ ) سلطان محمد، معروف به حافظ و متخلص به ندائی . از شعرای قرن نهم هرات و معاصر سلطان حسین میرزا بایقراست . او راست :کاش دوزد همدمی چاک گریبان مراکآتش دل می نماید سوز پنهان مرا.ساعتی از گریه چشم تر نیاساید مراب...
-
رفعت
لغتنامه دهخدا
رفعت . [ رِ ع َ ] (اِخ ) یا رفعت لکهنوی . میکولال . از گویندگان هند بود و در لکهنو سکنی داشت و شاگرد نذیر علی نذیر بود. ابیات زیر ازوست :هست چندانکه اجتناب مرایار هردم دهد شراب مرابس که در کوه ودشت می گردم داد دیوانه او خطاب مراهمه شب ناله وفغان کردم...
-
ماه عذار
لغتنامه دهخدا
ماه عذار. [ ع ِ ] (ص مرکب ) ماه سیما. ماه طلعت . ماهرو. ماه چهر : آمد آن مشکبوی مشکین موی آمد آن خوبروی ماه عذار. فرخی .جسم مرا خاک کنی ، خاک مرا پاک کنی باز مرا نقش کنی ، ماه عذاری صنما.مولوی .
-
بتیغ چیدن
لغتنامه دهخدا
بتیغ چیدن . [ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + تیغ + چیدن ). بریدن . (آنندراج ). قطع کردن : گر تیغ شدم بخون کشیدند مراور شمع شدم به تیغ چیدند مراسیلی خور زهد خشک دستم ، گوئی از خاک یتیم آفریدند مرا. ناظم هروی .ورجوع به تیغ شود.
-
بسلاندن
لغتنامه دهخدا
بسلاندن . [ ب ِ دَ ] (مص ) مخفف بگسلاندن باشد. رجوع به سروری و جهانگیری شود. و برین قیاس است بسلانیدن . (از رشیدی ). گسلاندن و پاره کردن . (فرهنگ نظام ) : هر کس فریباند مرا کز عشق بسلاند مراآنکس که فهماند مرا گوید که پیش من بیا. مولوی (از رشیدی ، سرو...
-
کانه
لغتنامه دهخدا
کانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) برابری کردن با کسی در رتبه و مرتبه که به عربی مرا گویند. (آنندراج ).
-
ذاصبوح
لغتنامه دهخدا
ذاصبوح . [ ص َ] (ع اِ مرکب ) اسقنی ذاصبوح ؛ بیاشامان مرا صبوحی .
-
ذوقال
لغتنامه دهخدا
ذوقال . (ع اِ مرکب ) اتانی ذوقال ... آمد مرا گوینده ای ...
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . (ع حرف جر + ضمیر) (از: لَ + ی ) مرا. برای من .
-
ظهوری
لغتنامه دهخدا
ظهوری . [ ظُ ] (اِخ ) شیرازی . شاعری است . از اوست :تو پاک دامنی از ما ز رشک نزدیک است که سر به وادی تهمت دهی گمان مرااگر دروغ وگر راست حرفها دارم ز غیر زود ببر یا ببر زبان مرا.
-
نطعی پوش
لغتنامه دهخدا
نطعی پوش . [ ن َ ] (نف مرکب ) پهلوان کشتی گیر. (ناظم الاطباء). رجوع به نطعپوش شود : خصم کی خصمانه می گیرد به آسانی مراهمچو مجنون کرده نطعی پوش عریانی مرا.ایما (از آنندراج ).