کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مران
لغتنامه دهخدا
مران . [ م ِ ] (ع مص ) ممارنة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ممارنة شود.
-
مران
لغتنامه دهخدا
مران . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار. در 56هزارگزی جنوب شهسوار، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 700 تن سکنه است . آبش از چشمه سار تأمین می شود و محصولش گندم ، جو و سیب زمینی ، لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری اس...
-
مران
لغتنامه دهخدا
مران . [ م َرْ را ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، در 36هزارگزی شمال دیواندره و 12هزارگزی جنوب شرقی خاور کرفتو، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیر واقع و دارای 700 تن سکنه ٔاست . آبش از رودخانه و چشمه تأمین می شود. محصولش غلا...
-
مران
لغتنامه دهخدا
مران . [ م َرْ را ] (ع اِ) درختی است در بلاد مغرب و روم و هند، جمیع اجزای او تلخ و بسیار بلند و رعنا و نرم ، و گرههای او مانند بندهای نی ، و میان پر، و از آن نیزه ها می سازند و مشهور به نیزه ٔ نی است و نزد بعضی مران و مالیا یکی است و این قول صحتی دار...
-
مران
لغتنامه دهخدا
مران . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است باریک و دراز که از چوب آن نیزه و تیر سازند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به مَرّان و مُرّان شود.
-
مران
لغتنامه دهخدا
مران . [ م ُرْ را ] (ع اِ) نیزه ٔ لرزان سخت . (منتهی الارب ).الرماح اللدنة الصلبة؛ نیزه های نرم محکم . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). واحد آن مُرّانَة است . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). رجوع به مرانة شود. || درختی که از آن نیزه سازند. (از متن ال...
-
مران
لغتنامه دهخدا
مران .[ م ُ ] (نف ) میرنده . فانی . هالک . در حال مردن . (یادداشت مؤلف ) : اگر ایدونکه به کشتن نمرند این پسران آن خورشید و قمر باشند این جانوران زآن کجا نیست مه روشن و خورشید مران به نسب باز شوند این پسران با پدران .منوچهری .
-
واژههای مشابه
-
گت مران
لغتنامه دهخدا
گت مران . [ گ ِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، در 187000گزی جنوب خاوری کهنوج و 15000گزی باختر راه مالرو رمشک گابریک . سکنه ٔ آن 10 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دیر مران
لغتنامه دهخدا
دیر مران . [ دَ رِ م ُرْ را ] (اِخ ) دیری است بر بالای کوهی مشرف بر کفر طاب (در شمال سوریه ) نزدیک معرة و گویند که قبر عمربن عبدالعزیز در این دیر و زیارتگاه است (نه در دیر مران سابق الذکر نزدیک دمشق ). (از معجم البلدان ). و این دیر را دیر سمعان هم خو...
-
دیر مران
لغتنامه دهخدا
دیر مران . [ دَ رِ م ُرْ را ] (اِخ ) مثنای مرست و آن که در حجاز است مَران است . خالدی گوید: این دیر نزدیک دمشق بر تپه ای است که مشرف بر مزارع زعفران و باغهای زیباست . بنای این دیر ازگچ ساخته شده و از سنگهای رنگارنگ مفروش شده دیری بزرگ است و در آن راه...
-
دره مران
لغتنامه دهخدا
دره مران . [ دَرْ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 38هزارگزی شمال باختری گهواره و 6هزارگزی دوشمیان ، کنار رودخانه ٔ زمکان ، با350 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ زمکان و شراب هلول و راه آن مالرو است . اهالی آن از تیره ٔ ...
-
علی آباد مران
لغتنامه دهخدا
علی آباد مران . [ ع َ دِ م َرْ را ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتواز بخش دیوان دره ٔ شهرستان سنندج واقع در 50 هزارگزی شمال دیوان دره و 9 هزارگزی خاور کرفتو. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 297 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غ...
-
جستوجو در متن
-
زاقون
لغتنامه دهخدا
زاقون . (اِ) مرّان است و گویند مرو است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به زان و مران شود.