کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرافقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرافقت
لغتنامه دهخدا
مرافقت . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] (از ع اِمص ) مرافقة. همراهی و رفاقت کردن . (غیاث اللغات ). رجوع به مرافقة شود. || رفاقت . همراهی . همگامی . هم سفری : تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند.خواستم مرافقت کنم موافقت نکردند. (گلستان سعدی ). طایفه ای از اوبا...
-
واژههای همآوا
-
مرافقة
لغتنامه دهخدا
مرافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] (ع مص ) با کسی همراهی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). مصاحب و همراه کسی شدن در سفر. (از متن اللغة). رفیق و مصاحب کسی گشتن . (از اقرب الموارد). || ملاطفت نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفق کردن . (ف...
-
جستوجو در متن
-
عنافة
لغتنامه دهخدا
عنافة. [ ع َف َ ] (ع اِمص ) تکلف و عدم مرافقت . (ناظم الاطباء).
-
ناسلوکی
لغتنامه دهخدا
ناسلوکی . [ س ُ ] (حامص مرکب ) ناسازگاری . بدرفتاری . عدم مرافقت و موافقت .
-
عنافة
لغتنامه دهخدا
عنافة. [ ع َ ف َ ] (ع مص ) مرافقت نکردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آزردن . || درشتی نمودن . (ناظم الاطباء).
-
مداملت
لغتنامه دهخدا
مداملت . [ م ُ م َ ل َ ] (از ع اِمص ) مدارات . مرافقت . (یادداشت مؤلف ). مداملة. رجوع به مداملة شود.
-
خوش لعابی
لغتنامه دهخدا
خوش لعابی . [ خوَش ْ / خُش ْ ل ُ / ل َ ] (حامص مرکب ) خوش خلقی . مقابل بدلعابی . بجوشی . مرافقت .
-
خوش گوشتی
لغتنامه دهخدا
خوش گوشتی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) پاکیزگی گوشت . حلیت گوشت . || مرافقت با مردمان . خوش خلقی . || زود التیام پذیری بدن در مقابل خستگیها و جراحات .
-
سرا و ضرا
لغتنامه دهخدا
سرا و ضرا.[ س َرْ را وُ ض َرْ را ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شدت و رخا. راحتی و ناراحتی . خوشی و ناخوشی : اگر تو از صحبت ما ملول گشته ای من بهیچ حال مفارقت تونخواهم کرد در حال به سرا و ضرا و شدت و رضا طریق موافقت و مرافقت خواهم سپرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمی...
-
نرجل شراصر
لغتنامه دهخدا
نرجل شراصر. [ ن ِ ج ِ ش َ رِ اَ ص ِ ] (اِخ ) (به معنی امیر آتش ) اسم دو نفر از امراءبابل است که با نبوکدنصر هنگامی که بر صدقیا لشکر می کشید مرافقت می داشتند. (از قاموس کتاب مقدس ص 880). و نیز رجوع به کتاب ارمیا فصل 39 آیه ٔ 3 و 13 شود.
-
متأتی
لغتنامه دهخدا
متأتی . [ م ُ ت َ ءَت ْ تی ] (ع ص ) رفق و نرمی کننده . (آنندراج ). آن که موافقت می کند در مؤانست و مرافقت . || ملایم در کردار و مهربان و حلیم . || آن که یا آنچه می رسد و ناگاه برخورد می کند و بغته ً می آید و صادر می گردد و واقع می شود. || آماده و آ...
-
متالی
لغتنامه دهخدا
متالی . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ت ل و») دم کش سرودگوی . (منتهی الارب )(آنندراج ). آن که مرافقت کند مغنی و سرودگوی را با آواز بلند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || متوالی . (ناظم الاطباء). || تابع. (اقرب الموارد). || موافق . (ناظم الاطباء).
-
مبرة
لغتنامه دهخدا
مبرة. [ م َ ب َرْ رَ ] (ع مص ) (از «ب رر») فرمان بردن و فرمان پدر و مادر بردن . (ناظم الاطباء). به بهترین وجه فرمانبرداری پدر و مادر کردن و با آنان مرافقت نمودن و دوستی آنان را طلبیدن و از مکاره آنان دوری گزیدن . (از اقرب الموارد). || اعمال نیک نمودن...