کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراری
لغتنامه دهخدا
مراری . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مروارة. (از منتهی الارب ). رجوع به مروارة شود. || ریسمان که از کنب سازند. (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) منسوب به مراره به معنی زهر و زهرة: اسهال مراری . (یادداشت مؤلف ).
-
مراری
لغتنامه دهخدا
مراری . [ م ُ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به آکل المرار. (از انساب سمعانی ). رجوع به مُرار شود.
-
جستوجو در متن
-
مراریت
لغتنامه دهخدا
مراریت . [ م َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) صفرائیت . (ناظم الاطباء).رجوع به مراری و مرارة و نیز رجوع به مراریة شود.
-
مروراة
لغتنامه دهخدا
مروراة. [ م َ رَ ] (ع اِ) بیابان و زمین که چیزی نرویاند. ج ، مَرَوری ̍، مَرَوْریات . و مَراری . (منتهی الارب ).
-
العازار
لغتنامه دهخدا
العازار. [ اَ ] (اِخ ) نام شخصی لاوی از نسل مراری . رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
-
مراریة
لغتنامه دهخدا
مراریة. [ م َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) اخلاط مراریة. (از یادداشت مؤلف ). مراری . صفرائی . منسوب به مرارة. رجوع به مرارة و مراره شود.
-
جبن عتیق
لغتنامه دهخدا
جبن عتیق . [ ج ُ ب ُ ن ِ ع َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا یابس . پنیر خشک . بهترین آن روغن دار شیرین باشد. و طبیعت آن گرم و خشک است در سوم . و مصلح ریشهای بد بود. و چون با زیت سحق کنند سودمند بود جهت تحجر مفاصل ... و چون بریان کنند شکم ببندد. و پنیر م...
-
کبدی
لغتنامه دهخدا
کبدی . [ ک َ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کبد: حمی الکبدی . (یادداشت مؤلف ). || برنگ جگر. جگری . (یادداشت مؤلف ).- مجرای کبدی ؛ از اجتماع ریشه های کبدیه و مجاریی که متعاقب آنهایند دو شعبه حاصل شده که در شیار عرضی کبدبا هم متحد گشته جذع واحدی موسوم به ...
-
جوع الکلب
لغتنامه دهخدا
جوع الکلب . [ عُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) جوع کلبی . آنست که اعضاء سیر و معده گرسنه باشد بعکس جوع البقر. علتی که صاحب آن هرچند خورد سیر نشود و اشتداد اشتها و طعام و حرص بر مأکولات همچنان باشد و این مرض را شهوت کلبی نیز گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) ...
-
جبن
لغتنامه دهخدا
جبن . [ ج ُ ب ُن ن ] (ع اِ) جُبُن . جُبْن .پنیر. (منتهی الارب ) (از قطر المحیط). حکیم مؤمن آرد: بتشدید نون ، به فارسی پنیر مینامند. تازه ٔ او در دوم سرد و تر و مقوی معده و روده و مقوی گرده و ملین طبع و مولد خلط صالح و خون و دیرهضم و بعد از هضم سریعا...
-
محنایم
لغتنامه دهخدا
محنایم . [ ] (اِخ ) (به معنی دو منزل ) شهری است در مشرق اردن که یعقوب آن را به این اسم نامید. (سفر پیدایش 32:1 و 2) و به سبط جاد واشیر داده شد (یوشع 13:26) و هم به نیم سبط منسی (یوشع 13:30) و بسامی که به دو قسمت منقسم شده است یکی را به جاد و دیگری را...
-
لاوی
لغتنامه دهخدا
لاوی . (اِخ ) نام یکی از دوازده سبط یعقوب . نام پسر سومین یعقوب است از لیئه و جهت نامیده شدنش به این اسم این بود که گفت الان شوهرم با من قرین خواهد شد (پیدایش 29:34) علی الجملة لاوی و برادر وی شمعون بودند که انتقام خواهر خود دینه را کشیدند (پیدایش 34...
-
طحلب
لغتنامه دهخدا
طحلب .[ طُ ل ُ ] (ع اِ) چغزلاوه که بجهت دورماندگی آب پیدا شود. (منتهی الارب ). سبزی که بر روی آب استاده جمع شود، بهندی کائی گویند. (آنندراج ). طِحلِب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبزابه . (تفلیسی ). جامه ٔ غوک . (دهار). چیزیست که بر سر آب آیدچون نمد ...
-
اسفاناج
لغتنامه دهخدا
اسفاناج . [ اِ ] (اِ) بفارسی اسفناج نامند و بیونانی سوماخیوس گویند و بری او در افعال مانند بستانیست و بستانی او معروف و در آخر اوّل سرد و تر و گویند معتدل است ، ملین طبع و با قوه ٔ جالیه و رادعه و سریعالهضم تر و کم نفخ تر از سایر بقول و جهت جمیع امرا...