کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراحلی را طی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طی کردن
لغتنامه دهخدا
طی کردن . [ طَی ی / طِی ی / طَ / طِک َ دَ ] (مص مرکب ) سپردن . بسپردن . بگذاشتن . پیمودن .قطع کردن . بریدن راهی را: شبح المفازة؛ طی کرد بیابان را. (منتهی الارب ). طوی البلاد طیاً؛ طی کرد زمین را. (منتهی الارب ). || نوردیدن . درنوردیدن . نَوشتن . درنَ...
-
گذران کردن
لغتنامه دهخدا
گذران کردن . [گ ُ ذَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگی کردن . روز را بسر آوردن . زندگی را طی کردن : با مواجب کمی گذران میکند.
-
راه پیمایی
لغتنامه دهخدا
راه پیمایی . [ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) راه پیمائی . عمل راه پیما. راه پیمودن . طی طریق کردن . راهنوردی . راهروی . || پیاده برفتن براهی . راهی را بی وسیلتی از وسایل سواری طی کردن .
-
طی
لغتنامه دهخدا
طی . [ طَی ی ] (ع مص ) درنوردیدن . درنوشتن نامه را. یقال : طوی الصحیفة طیاً. (منتهی الارب ). پیچیدن . (آنندراج ). درپیچیدن . لوله کردن . نوردیدن . نوشتن . طومار کردن : طی کتاب ؛ طومار کردن آن ، یعنی درنوردیدن آن . خلاف نشر که بمعنی گستردن است . طی ّ ...
-
تخطی کردن
لغتنامه دهخدا
تخطی کردن . [ ت َ خ َطْ طی ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجاوز کردن و گذشتن از حد.
-
سلوک کردن
لغتنامه دهخدا
سلوک کردن . [ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سفر کردن . || مدارا کردن . || پیروی نمودن رسم و عادت کسی را. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عرفان ) سلوک طی مدارج خاص را گویند که همواره سالک باید طی کرده تا بمقام وصل و فنا برسد که از جمله ٔ مدارج توبت ، مجاهدت ، خل...
-
لوله کردن
لغتنامه دهخدا
لوله کردن . [ لول َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درنوشتن . پیچیدن . نوردیدن . درنوردیدن . طی ّ. درپیچیدن ، چنانکه کاغذ را. لف ّ. مقابل باز کردن و گستردن ،چون طوماری کردن . || حب ّ کردن : عبکة؛ پِسْت لوله کرده . حبکة؛ پِسْت لوله کرده . (منتهی الارب ).
-
تخطی
لغتنامه دهخدا
تخطی . [ ت َ خ َطْ طی ] (ع مص ) (از «خ طء») خطا کردن . || نسبت دادن کسی را به خطا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تخطؤ شود.
-
غمرطی
لغتنامه دهخدا
غمرطی ٔ. [ غ َ رِ طَی ْ ی ِءْ ] (اِخ ) موضعی است مر طی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نام جایی است از آن قبیله ٔ طی . (از تاج العروس ).
-
فرتاج
لغتنامه دهخدا
فرتاج . [ ف ِ ] (اِخ ) موضعی به بلاد طی .(منتهی الارب ). ازهری گوید: موضعی است در بلاد طی و جز او گوید: آبی است بنی اسد را. (از معجم البلدان ).
-
عنینی
لغتنامه دهخدا
عنینی . [ ع ُ ن َ نی ] (ص نسبی ) منسوب به عنین بن سلامان بن ثعل بن عمروبن غوث بن طی ، که بطنی از طی را تشکیل میدادند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
راه کوفتن
لغتنامه دهخدا
راه کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) راه کوبیدن . راه رفتن . راه سپردن . طی کردن راه . (آنندراج ). || هموارو مستوی کردن راه . تسطیح کردن راه . صاف کردن راه .
-
شحط
لغتنامه دهخدا
شحط. [ ش َ ] (اِخ ) زمینی است مر طی را. (منتهی الارب ).
-
بنی طی
لغتنامه دهخدا
بنی طی . [ ب َ طَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از یمن که حاتم طائی منسوب به آن است . (غیاث ) (آنندراج ) : بلاجوی راه بنی طی گرفت بکشتن جوانمرد را پی گرفت . سعدی .چو حاتم اگر نیستی نام وی نبردی کس اندر جهان نام طی . سعدی .رجوع به طایی شود.
-
گام سپردن
لغتنامه دهخدا
گام سپردن . [ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) راه طی کردن . طی کردن راه با قدم . به گام سپردن : چو راهی بباید سپردن به گام بودراندن تعبیه بی نظام .عنصری .