کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مذکی
لغتنامه دهخدا
مذکی . [ م ُ ] (ع ص ) برافروزنده ٔ آتش . (آنندراج ). نعت فاعلی است از اذکاء به معنی برافروختن آتش . رجوع به اذکاء شود. || دیده بان برگمارنده . (آنندراج ). آنکه دیده بان و جاسوس برمی گمارد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از اذکاء. اذکی علیه العیون ؛ ار...
-
مذکی
لغتنامه دهخدا
مذکی . [ م ُ ذَک ْ کی ] (ع ص ) فرس مذکی ؛ اسب دندان همه بیرون آمده . (از مهذب الاسماء). اسبی که از قروح آن یعنی برآمدن همه ٔ دندانهایش ، یک یا دو سال گذشته باشد. (از متن اللغة). المذاکی و المذکیات ؛ اسبی که به سن کمال و کمال قوت رسیده است ، واحد آن م...
-
مذکی
لغتنامه دهخدا
مذکی . [ م ُذَک ْ کا ] (ع ص ) بسمل . گلو بریده شده . (غیاث اللغات از منتخب اللغة و شرح نصاب ) (آنندراج ). نعت مفعولی است از تذکیه به معنی ذبح کردن . رجوع به تذکیه شود.
-
واژههای همآوا
-
مزکی
لغتنامه دهخدا
مزکی . [ م ُ زَک ْ کا ] (اِخ ) یکی از اسماء حضرت محمد (ص ) است . (حبیب السیر چ طهران ص 101).
-
مزکی
لغتنامه دهخدا
مزکی . [ م ُ زَک ْ کا ] (ع ص ) زکوة (زکات ) داده شده از مال . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ) : که مال مزکی دارند و جامه ٔ پاک . (گلستان ). || پاکیزه شده و پاک کرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الا...
-
مزکی
لغتنامه دهخدا
مزکی . [ م ُ زَک ْ کی ] (ع ص ) پاک و پاکیزه کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زکات دهنده از مال . || ستاینده خود را. || زکات از کسی گیرنده . (از منتهی الارب ). || آنکه عدول را تزکیه کند. (دهار). کسی را گویند که به تزکیه ٔ...
-
جستوجو در متن
-
مذکیة
لغتنامه دهخدا
مذکیة. [ م ُ ذَک ْ کی ی َ ] (ع ص ) مؤنث مُذَکّی . رجوع به مُذَکّی شود.
-
مذاکی
لغتنامه دهخدا
مذاکی . [ م َ ](ع ص ، اِ) ج ِ مُذْک و مُذَک ة. رجوع به مُذْکی و مذَکّی شود. || مذاکی السحاب ؛ ابر که مرة بعد اخری ببارد. واحد آن مذکیة است . (از متن اللغة).
-
مذکیات
لغتنامه دهخدا
مذکیات . [ م ُ ذَک ْ کی ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُذَکّی است . رجوع به مذکی شود. || ابر بارباربارنده . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). واحد مذاکی است و مذاکی السحاب ؛ یعنی ابرهائی که مرة بعد اخری ببارند. (از متن اللغة).
-
مذکیة
لغتنامه دهخدا
مذکیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) مؤنث مُذْکی . رجوع به مُذْکی شود. || سحابة مذکیة؛ ابر در پی هم بارنده . (از متن اللغة). ابر باربار بارنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
کشتار
لغتنامه دهخدا
کشتار. [ ک ُ ] (ن مف ) (مرکب از کشت + ار، پسوند اسم مصدر و صفت مفعولی ) کشته . مقتول . جانور بسمل کرده را گویند که به عربی مذبوح خوانند. (برهان ) . ذبیحة : به بخت النصر ایدون گفتند که دانیال و یاران وی دینی دیگر دارند و از کشتار تو نخورند. (ترجمه ٔ ط...