کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذکوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مذکوره
لغتنامه دهخدا
مذکوره . [ م َرِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان ساری است که در شمال غربی ساری ، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 1800 تن سکنه دارد. آبش از چشمه های محلی تأمین می شود. محصولش برنج ، پنبه ، صیفی و سبزیجات است . این دهستان از 19 آبا...
-
واژههای مشابه
-
مذکورة
لغتنامه دهخدا
مذکورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مذکور. رجوع به مذکور شود.
-
جستوجو در متن
-
آریغ
لغتنامه دهخدا
آریغ. (اِ) کراهت و کینه یا نفرتی که از قول یا فعل کسی در دل گیرند. دل سردی : آه از غم آن نگار بدمهرکآریغ ز من بدل گرفته . خسروانی .آزیغ را نیز بمعانی مذکوره در فرهنگها ضبط کرده اند و ظاهراً یکی تصحیف دیگریست .
-
دولت آباد
لغتنامه دهخدا
دولت آباد. [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مذکوره بخش مرکزی شهرستان ساری دارای 235 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
محوطات
لغتنامه دهخدا
محوطات . [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع اِ) ج ِ محوطة : پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده و در محوطات خمسه ٔ مذکوره مغروس گرداند. (مکاتبات رشیدی ص 182).
-
باویل رود
لغتنامه دهخدا
باویل رود. (اِخ ) نام رودی به آذربایجان . و باویل رود از کوه سهند برمیخیزد و بر مواضع مذکوره گذشته در بهار هرزه آبش به سراورود و به دریای شور طروج میریزد. طولش شش فرسنگ باشد. (از نزهةالقلوب ج 3 ص 223).
-
قعقاع
لغتنامه دهخدا
قعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عیسی . یکی از وزرای امویان است .در دستورالوزراء آمده : پوشیده نماند که صاحب جوامع التواریخ جلالی قعقاع بن عیسی و... را در سلک وزراء بنی امیه شمرده اما ذکر نکرده که جماعت مذکوره ملازم کدام یک از حکام بنی امیه بوده اند. (دستو...
-
نایب الصداره
لغتنامه دهخدا
نایب الصداره . [ ی ِ بُص ْ ص َ رَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) نایب صدر. آنکه به نیابت صدرالوزراء به تمشیت امور پردازد : و امور متعلق به صدر خاصه را در ولایات مفصله ٔ مذکوره ٔ نایب الصدارة و سایر مباشر صدر خانه متوجه میشده اند. (تذکرة الملوک ص 2).
-
حنیکه
لغتنامه دهخدا
حنیکه . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) بنی اشعر را بسه قبیله نسبت میکنند: حنیکه و رکب و بنوناحیه . و باز قبیله ٔ حنیکه منشعب میشوند بدین شعوب مذکوره و قبایل مسطوره : جیله . آسن . سائبه . مراطه . زعانج . بنومجیده . حنیک . سدوس . ثابر. حدال . حشان . دودانک (دودنک ...
-
چهارطاق بن
لغتنامه دهخدا
چهارطاق بن . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان «مذکوره » از بخش مرکزی شهرستان ساری ، 140 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش برنج و غلات است . شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
گله کلا
لغتنامه دهخدا
گله کلا. [ گ ِ ل َ / ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مذکوره بخش مرکزی شهرستان ساری که در 8000گزی شمال باختر ساری واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 175 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن برنج ، پنبه ، غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت...
-
غافقی
لغتنامه دهخدا
غافقی . [ ف ِ قی ی ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن محمدبن السید . یکی از مشاهیر ادبا و حکمای اندلس . وی در ادویه ٔ مفرده یعنی در علم نباتات طبی وحید عصر خویش بود و کتابی معتبرمسمی به «کتاب الادویة المفردة» در این فن تألیف کرده است . در این کتاب همه ٔ ادویه ...
-
ابن سبعین
لغتنامه دهخدا
ابن سبعین . [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) ابومحمد عبدالحق بن ابراهیم اشبیلی . مولد او مرسیه به سال 614 هَ .ق . و وفات به مکه در سنه ٔ 668. ابن سبعین حکیم و صاحب طریقتی خاص در تصوف بوده است آنگاه که در سبته میزیست فردریک دویم از علمای آنجا سوءالاتی کرد و ابن ...