کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذموم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مذموم
لغتنامه دهخدا
مذموم . [م َ ] (ع ص ) آنکه او را بد گفته باشند. (غیاث اللغات ). سرزنش شده . ذم شده . مذمت کرده شده : در دنیابدان مذموم باشد. (کلیله و دمنه ). و او [ یونس ] مذموم و نکوهیده بودی . (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 382).آن مکن در عمل که در عزلت خوار و مذموم و مته...
-
واژههای همآوا
-
مزموم
لغتنامه دهخدا
مزموم . [ م َ ] (ع ص ) شتر مهار در بینی کرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مضموم
لغتنامه دهخدا
مضموم . [ م َ ] (ع ص ) ضمیمه شده و افزوده شده . پیوسته شده و بهم جمع شده . (ناظم الاطباء) : و امروز که این تصنیف میکنم با این شغل است وبریدی بر این مضموم و از دوستان قدیم من است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 275). و دیگر کتاب هندوان بدان مضموم گردد. (کلیله...
-
جستوجو در متن
-
مذمومة
لغتنامه دهخدا
مذمومة. [ م َ مو م َ ] (ع ص ) تأنیث مذموم . رجوع به مذموم شود.
-
مذمم
لغتنامه دهخدا
مذمم . [ م ُ ذَم ْ م َ ] (ع ص ) مردبسیارنکوهیده . (منتهی الارب ). مذموم . (اقرب الموارد). سخت مذموم . (از متن اللغة). || مکان مذمم ؛مکانی که آن را ذمت و حرمت باشد. (از متن اللغة).
-
نکوهیدگی
لغتنامه دهخدا
نکوهیدگی . [ ن ِ دَ / دِ ] (حامص ) ملامت . مذمت . || حقارت . (ناظم الاطباء). || نکوهیده بودن . ناپسندیدگی . زشت و مذموم بودن . رجوع به نکوهیده شود.
-
دیوکردار
لغتنامه دهخدا
دیوکردار. [ وْ ک ِ ] (ص مرکب ) بدکردار و بدفعل و بدخو. (آنندراج ). آنکه کرداری چون دیو دارد ناپسند و مذموم .
-
نانکوهیده
لغتنامه دهخدا
نانکوهیده . [ ن ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مطلوب . مقبول . که نکوهیده و مذموم نیست . || سرزنش ناشده . مقابل نکوهیده . رجوع به نکوهیده شود.
-
نامستحسن
لغتنامه دهخدا
نامستحسن . [ م ُ ت َ س َ ] (ص مرکب ) ناشایسته . مذموم . ناپسند. (ناظم الاطباء). ناخوب . ناپسندیده . مکروه . ذمیمه . || بدشکل . قبیح . زشت . (ناظم الاطباء).
-
نامعروف
لغتنامه دهخدا
نامعروف . [ م َ ] (ص مرکب ) مجهول . غیرمعروف . نکره . (ناظم الاطباء). || ناخوب . ناصواب . ناپسندیده . مذموم . نکوهیده . غیرمعروف . مقابل معروف به معنی خوب و پسندیده و مقبول .
-
مذیم
لغتنامه دهخدا
مذیم . [ م َ ] (ع ص ) معیب . (آنندراج ). معیوب . دارای عیب . (ناظم الاطباء). نکوهیده . مذموم . مذیوم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
ملوم
لغتنامه دهخدا
ملوم . [ م َ ](ع ص ) نکوهیده . مَلیم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ) : و لاتجعل یدک مغلولة اًِلی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (قرآن 31/17). تا دامن قیامت گویند ابله مردی بود ...
-
استذمام
لغتنامه دهخدا
استذمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با عملی نکوهیده سزاوار نکوهش شدن . مذموم شدن . ارتکاب کاری کردن و بعلت آن سزاوار نکوهش شدن : استذَم َّ الی الناس ؛ کاری کرد که بر آن ازدَرِ نکوهش گردید. (منتهی الارب ).