کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مذاب
لغتنامه دهخدا
مذاب . [ م َ ] (ع ص ) (از «ذ و ب ») گداخته . آب شده . مایعگشته . (ناظم الاطباء). رجوع به مُذاب شود.
-
مذاب
لغتنامه دهخدا
مذاب . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ذوب ») گداخته . (دستورالاخوان ) (زمخشری ) (برهان قاطع). گداخته شده . (غیاث اللغات ). آب شده . مایعگشته . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی از اِذابة. ذوب شده : دولت میر قوی باد و تن میر قوی بر کف میر می سرخ چو یاقوت مذاب . فرخی .ب...
-
واژههای مشابه
-
مذأب
لغتنامه دهخدا
مذأب . [ م ُ ذَءْ ءَ ] (ع ص ) غلام مذأب ؛ طفل با گیسو. (منتهی الارب ). غلامی گیسودراز. (مهذب الاسماء). || غبیط مذأب ؛ پالان ذوابه دار. (منتهی الارب ).
-
عقیق مذاب
لغتنامه دهخدا
عقیق مذاب . [ ع َ ق ِ م ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک خونین باشد. (آنندراج ). || کنایه از می سرخ : هوای مشرق تارتر از سیاه شبه هوای مغرب رنگین تر از عقیق مذاب . عمعق .عقیق لب صنما تا جدایم از بر توهمی حسد برد از اشک من عقیق مذاب .ادیب صابر ...
-
سیم مذاب
لغتنامه دهخدا
سیم مذاب . [ م ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقره ٔ گداخته . || مجازاً، آب صاف . || شراب صاف . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ).
-
لعل مذاب
لغتنامه دهخدا
لعل مذاب . [ ل َ ل ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب برهان گوید: به معنی لعل گداخته و کنایه از شراب لعلی انگوری باشد و نیز کنایه از خون هم هست که بعربی دم گویند. صاحب آنندراج گوید: کنایه از شراب سرخ انگوری است . شراب : از پی تفریح طبعو زیور حسن طر...
-
بهرمان مذاب
لغتنامه دهخدا
بهرمان مذاب . [ ب َ رِ ن ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی . (انجمن آرا).
-
بیجاده ٔ مذاب
لغتنامه دهخدا
بیجاده ٔ مذاب . [ دَ / دِ ی ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خون و می سرخ و زعفرانی . (آنندراج ). خون و شراب سرخ و شراب زعفرانی رنگ . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مذئب
لغتنامه دهخدا
مذئب . [ م ُ ءِ ] (ع ص ) ترسیده . (ناظم الاطباء): أذأب فلان ؛ فزع من ای شی ٔ کان . (متن اللغة). فزع من الذئب . (اقرب الموارد). || کسی که گیسو می سازد برای کودک و آن را زینت می کند. (ناظم الاطباء): أذأب الغلام ؛ جعل له ذؤابة. (متن اللغة)، عمل له ...
-
مضاب
لغتنامه دهخدا
مضاب . [ م َضاب ب ] (ع اِ) ج ِ مضبة. (ناظم الاطباء): وقعنا فی مضاب منکرة؛ افتادیم ما، در گوشه ای از زمین که سوسمار بسیار دارد. (از منتهی الارب ). و رجوع به مضبة شود.
-
جستوجو در متن
-
مذابة
لغتنامه دهخدا
مذابة. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مذاب . رجوع به مذاب شود: مواد مذابه .
-
زربیاو
لغتنامه دهخدا
زربیاو. [ زَ ب َ] (اِ) سیم گداخته و مذاب و نقره . (ناظم الاطباء).