کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مد نظر قرار دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گانی مد
لغتنامه دهخدا
گانی مد. [ م ِ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ ترویای پسر ترُس و کالیروئه پسر زاوش [ زئوس ] بشکل عقابی درآمد و او را درربود و سمت شربتداری خدایان داد.
-
حرف مد
لغتنامه دهخدا
حرف مد. [ ح َ ف ِ م َدد ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف عله است هنگامی که ساکن باشد و حرکت حرف پیش از آن هم جنس وی باشد، پس هر حرف مد حرف لین است نه بعکس و الف همواره حرف مد است . و واو و یاء گاهی حرف مد و گاهی حرف لین است . (از کشاف اصطلاحات الفنون )...
-
حروف مد
لغتنامه دهخدا
حروف مد. [ ح ُ ف ِ م َدد ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مد شود.
-
جزر و مد
لغتنامه دهخدا
جزر و مد. [ ج َ رُ م َدد ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بازگشتن آب دریا و بالا آمدن آن و به مجاز، زیر و زبر باشد : شه چو دریاست بی دروغ و دریغجزر و مدش به تازیانه و تیغ. نظامی .جز به خواری در بخارای دلش راه ندهد جزر و مد مشکلش . مولوی .آن دگر تسخر زدی کز ...
-
شد و مد
لغتنامه دهخدا
شد و مد. [ ش َد دُ م َدد ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لفظ عربی است . فارسیان به معنی شأن و شوکت و تکلف استعمال نمایند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تأکید و اهمیت . زور و قوت . درشتی و سختی . (ناظم الاطباء).
-
جر و مد
لغتنامه دهخدا
جر و مد. [ ج َرْ رُ م َدد ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )؛ قبض و بسط. جر؛ کشیدن و مد؛ دراز کردن . یعنی فراهم کردن و پهن ساختن چنانچه امواج بحر محیط را حالت است و تحقیق این است که بجای جر و مد لفظ جزر و مد صحیح است . (غیاث اللغات ).
-
جستوجو در متن
-
مراصدة
لغتنامه دهخدا
مراصدة. [ م ُ ص َ دَ ] (ع مص ) در نظر داشتن کسی را. (منتهی الارب ). زیر نظر گرفتن کسی را. تحت مراقبت قرار دادن کسی را: راصده ؛ راقبه . (از متن اللغة).
-
نظر دادن
لغتنامه دهخدا
نظر دادن . [ ن َ ظَ دَ ] (مص مرکب ) رای خود اظهار کردن . (یادداشت مؤلف ). اظهار نظر کردن . ابراز عقیده کردن . || تخفیف دادن در خراج : سلطان به سخن او التفات نکرد و فرمود که من ایشان را [ سلجوقیان را ] نظر ندهم که مرا از امثال ایشان اندیشه تواند بود....
-
رأی دادن
لغتنامه دهخدا
رأی دادن . [ رَءْی ْ دَ ] (مص مرکب ) نظر دادن بانتخاب کسی برای وکالت مجلس و یا سناتوری یا عضویت انجمنی . ابراز نظر درباره ٔ انتخاب شدن کسی بوکالت و یا سناتوری . در اصطلاح سیاسی و عرف انتخابات ، نوشتن نظر خود درباره ٔ انتخاب شدن کسی روی کاغذ و در صند...
-
طول و عرض قرار دادن
لغتنامه دهخدا
طول و عرض قرار دادن . [ ل ُ ع َ ق َ دَ ] (مص مرکب ) چیز بی رتبه را عظیم القدر قرار دادن و مقرر کردن . (آنندراج ).
-
تحت نظر
لغتنامه دهخدا
تحت نظر. [ ت َ ت ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) زیر نظر و مراقبت . مورد مراقبت و نگهبانی :اشخاصی که مورد سؤظن باشند تحت نظر قرار میگیرند.
-
نظر افکندن
لغتنامه دهخدا
نظر افکندن . [ ن َ ظَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چشم انداختن . (یادداشت مؤلف ). نگاه کردن . نگریستن : نظر در قعر چاه افکندن . (کلیله و دمنه ). || میل کردن . روی آوردن . دل بستن : ما که نظر بر سخن افکنده ایم مرده ٔ اوئیم و بدو زنده ایم . نظامی .مده ای رف...
-
نظر
لغتنامه دهخدا
نظر. [ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن و مهلت دادن بر کسی . || فروختن چیزی را به مهلت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نَظَر. (از متن اللغة). رجوع به نظر شود.
-
قول و قرار دادن
لغتنامه دهخدا
قول و قرار دادن . [ ق َ / قُو ل ُ ق َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن . رجوع به قول شود.