کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدهن
لغتنامه دهخدا
مدهن . [ م ُ دَهَْ هََ ] (ع ص ) آنکه بر او آثار نعیم باشد. (از متن اللغة).- قوم مدهنون ؛ آنانکه بر آنها آثار نعمت ها باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روغن مالی شده . (یادداشت مؤلف ). چرب . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تدهین شود.- مدهن کرد...
-
مدهن
لغتنامه دهخدا
مدهن . [ م ُ دَهَْ هَِ ] (ع ص ) چرب . چربی دار. طلاکرده به روغن .(ناظم الاطباء). || طلاکننده به روغن . چرب کننده . (فرهنگ فارسی معین ). نعت فاعلی است از تدهین .
-
مدهن
لغتنامه دهخدا
مدهن . [ م ُ هَُ ] (ع اِ) روغن دان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). شیشه ٔ روغن . (منتهی الارب ). آلت دَهن و قاروره ٔ آن . (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد). ظرفی که در آن روغن کنند. روغن دان . وهو المدهنة. (از متن اللغة). دبه ٔ روغن . دباله ٔ روغن . ج...
-
مدهن
لغتنامه دهخدا
مدهن .[ م ُ هَِ ] (ع ص ) چاپلوس . متملق . فریبنده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادهان . رجوع به ادهان شود.
-
جستوجو در متن
-
مداهن
لغتنامه دهخدا
مداهن . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مُدهُن . (اقرب الموارد). رجوع به مدهن شود.
-
مدهنة
لغتنامه دهخدا
مدهنة. [ م ُ هَُ ن َ ] (ع اِ) ظرفی که در آن روغن کنند. روغن دان . مدهن . (از متن اللغة). رجوع به مُدهُن شود.
-
تمدهن
لغتنامه دهخدا
تمدهن . [ ت َ م َ هَُ ] (ع مص ) مدهن ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
متمدهن
لغتنامه دهخدا
متمدهن . [ م ُ ت َ م َ هَِ ] (ع ص ) کسی که مدهن میسازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تمدهن شود.
-
روغن دان
لغتنامه دهخدا
روغن دان . [ رَ / رُو غ َ] (اِ مرکب ) ظرف روغن و حقه ٔ روغن . (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن روغن نگه دارند. (آنندراج ). مدهن . قرز.(منتهی الارب ). جای روغن . قُرز. || ظرفی خرد روغن دار و آن را لحاف دوزان و درودگران برای سوزن و اره و مانند آن دارند. |...
-
بیعة
لغتنامه دهخدا
بیعة. [ ع َ ] (ع اِ) کلیسای نصاری یا معبد یهودان . (از لسان العرب ). کلیسای ترسایان . ج ، بیَع، بیَعات ، بیعات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کلیسا و در اسپانیا بَیْعَه تلفظ شود. (از دزی ج 1 ص 136). کنشت ترسایان . (زمخشری ). کلیسای ترسایان . (ترجما...
-
مسیحا
لغتنامه دهخدا
مسیحا. [ م َ ] (اِخ ) نام حضرت عیسی (ع ). (ناظم الاطباء). لقب حضرت عیسی (ع ). (آنندراج ). المسیح . مسیح . صاحب غیاث آرد: در قرآن مجید لفظ مسیح واقع است ، پس زیادت «الف » تصرف فارسیان باشد و در رساله ٔ معربات نوشته که مسیحا معرب «مشیخا» است به معنی مب...