کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مده
لغتنامه دهخدا
مده . [ م َدْ دَ / دِ ] (از ع ، اِ) ظاهراً آن مقدار از مرکب که به وسیله ٔ آن مدی توان کشید. (فرهنگ فارسی معین ) : و مده از دوات چنان بردارد که پشت قلم با صحرا دارد، دلیل بر آن سوکند... (دستور دبیری از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مَدَّة و مُدَّة شود.
-
مده
لغتنامه دهخدا
مده . [ م َدْه ْ ] (ع مص ) مدح . (اقرب الموارد). ستودن . (منتهی الارب ).
-
مده
لغتنامه دهخدا
مده . [ م ِ دِ ] (اِخ ) در داستانهای اساطیری رم ، مده دختر آئتس پادشاه کلشید است و به روایتی مادرش هکات [ حامی جادوگران جهان ] بوده است . وی با پدر خویش به دشمنی برخاست و دل به عشق ژازون بست و چون آرگونوت ها به کلشید حمله کردند با سپاه دشمن ساخت و با...
-
مده
لغتنامه دهخدا
مده . [ م ُ دَ ](ص ) بیمار. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 289) (برهان قاطع). ناخوش . (برهان قاطع).
-
مده
لغتنامه دهخدا
مده . [ م ُدْ دَه ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماده ، به معنی مادح است . رجوع به ماده شود.
-
مده
لغتنامه دهخدا
مده . [م ُدْ دَ ] (ع اِ) مدة. مُدَّت . رجوع به مُدَّت شود.
-
واژههای مشابه
-
مدة
لغتنامه دهخدا
مدة. [ م َدْ دَ ] (ع اِ) یک بار کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد مد است . رجوع به مَدّ شود.
-
مدة
لغتنامه دهخدا
مدة. [ م َدْ دَ ] (ع اِ) یک بار کشیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). واحد مَدّ. (از اقرب الموارد). رجوع به مد شود. || قلم را یک بار در دوات فروبردن برای نوشتن . (از اقرب الموارد). || مُدَّة. رجوع به مدة شود.
-
مدة
لغتنامه دهخدا
مدة. [ م َدْ دَ ](ع اِ) به اصطلاح صرفیان ، حرف علت ساکن که حرکت ما قبلش موافق آن باشد. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). مَدّ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مد شود : بز چو آن فی ٔ و غنیمت را بدیدهمچو مقری مده را گردن کشید.دهخدا.|| علامت مد بدین صورت « __َ...
-
مدة
لغتنامه دهخدا
مدة. [ م ِدْ دَ ] (ع اِ) ریم و زردآب گردآمده در جراحت . (منتهی الارب ). ریم که از جراحت بدر میاید. (غیاث اللغات ). چرک غلیظی که درجراحت جمع شود. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
مدة
لغتنامه دهخدا
مدة. [ م ِدْ دَ] (ع اِ) ریم و زرداب گردآمده در جراحت . (منتهی الارب ). خونابه . (دهار). قیح . (از بحر الجواهر). قیحی که در زخم جمع شده باشد و غلیظ باشد. (از متن اللغة).
-
مدة
لغتنامه دهخدا
مدة. [ م ُدْ دَ ] (ع اِ) پاره ای از روزگاه . (زمخشری ) (بحر الجواهر) (دهار) (منتهی الارب ). برهه یا پاره ای از زمان چه کم و چه زیاد. (از متن اللغة). ج ، مُدَد. رجوع به مدت شود. || پایان زمان و مکان . (منتهی الارب ). غایت زمان و مکان . (متن اللغة). ||...
-
مدة
لغتنامه دهخدا
مدة.[ م ُدْ دَ ] (ع اِ) پاره ای از روزگار. (دستورالاخوان ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). برهه ای از دهر، کم یا زیاد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ج ، مُدَد، مدت . رجوع به مُدَّت شود. || پایان زمان و مکان . (منتهی الارب ). غایت زمان و مکان . (مت...