کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدلهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدلهم
لغتنامه دهخدا
مدلهم . [ م ُ ل َ هَِ م م ] (ع ص )سخت سیاه و تاریک . (غیاث اللغات از شرح نصاب ) (از مهذب الاسماء) (آنندراج ): اسود مدلهم ، مبالغه است ؛ یعنی بسیار سیاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مظلم . داج . تاری . تاریک . (یادداشت مؤلف ). || شب تاریک . (آ...
-
جستوجو در متن
-
مدلهمة
لغتنامه دهخدا
مدلهمة. [ م ُ ل َ هَِ م ْ م َ ] (ع ص ) اللیلة المظلمة؛ شب تاری . (از متن اللغة): لیلة مدلهمة؛ شب سخت تاریک . (منتهی الارب ). تأنیث مدلهم است . رجوع به مدلهم شود.
-
ملتطم
لغتنامه دهخدا
ملتطم . [ م ُ ت َ طِ] (ع ص ) موج بر هم زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). موج متلاطم . (ناظم الاطباء). مواج . متلاطم . پرتلاطم . پرموج . خروشان : با لشکری چون شب مدلهم و دریای ملتطم از کثرت فزون از ریگ بیابان ... (جهانگشای جوینی ...
-
مقتحم
لغتنامه دهخدا
مقتحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) آنکه بی اندیشه در کاری در می آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : هذا فوج مقتحم معکم لا مرحبا بهم اًِنهم صالوا النار. (قرآن 59/38). || بی باک . که از مرگ و گزند نهراسد. که بی ترس و بیم در کاری درآید...
-
مظلم
لغتنامه دهخدا
مظلم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) یوم مظلم ؛ روز بسیارشر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (ازاقرب الموارد). || تاریک . (مهذب الاسماء) (غیاث ). شب تاریک . (آنندراج ). بسیار تاریک و ظلمانی .(ناظم الاطباء). تار. تاری . تاریک . ظلمانی ....
-
داج
لغتنامه دهخدا
داج . (ع ص ) تاریکی شب . (برهان ). سیاهی شب . (شرفنامه ٔ). شب تاریک . (برهان ). شب بسیارتاریک . داجی . تاریک (دهار). شب سخت سیاه از تاریکی . سیاه از تاریکی . شبی بغایت تاریک . ظلمانی . مُظلم .مُدلهم . تاری . تارین . تیره . صاحب غیاث اللغات گوید:بجیم ...
-
تاری
لغتنامه دهخدا
تاری . (ص ) مخفف تاریک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تیره و تاریک . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). تاریک . (جهانگیری ). تیره و تار. (انجمن آرا). تار. تاران . تارین . تارون . تاره . (فرهنگ رشیدی ). ظلمانی . مظلم .بی روشنی . سیاه . داج . ظلام . مدلهم . کس...