کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدقم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدقم
لغتنامه دهخدا
مدقم . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) زنی که فرج او فروبرد هر چیز را و آواز کند وقت جماع . (منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
واژههای همآوا
-
مدغم
لغتنامه دهخدا
مدغم . [ م ُ دَغ ْ غ ِ ] (ع ص ) آنکه حرفی را در حرف دیگر می آورد. (ناظم الاطباء).
-
مدغم
لغتنامه دهخدا
مدغم . [ م ُ غ َ ] (ع ص ) پیوسته .درهم درج کرده . پوشیده . (غیاث اللغات ). در دیگری فروشده . (یادداشت مؤلف ). مضمر. مندرج . ادغام شده . نعت مفعولی است از ادغام . رجوع به ادغام شود : عدل او قولی است کاین گیتی بدو در مدغم است فضل او لفظی است کاین گیتی...
-
مدغم
لغتنامه دهخدا
مدغم . [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) ادغام کننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادغام . رجوع به ادغام شود. || کسی که لقمه را بی خاییدن فروبرد بترس اینکه دیگران در طعام بر او سبقت گیرند. (آنندراج ) (از متن اللغة). رجوع به ادغام شود. || گرمی و سردی فراگیرنده ...
-
جستوجو در متن
-
مدقمة
لغتنامه دهخدا
مدقمة. [ م ُ ق ِ م َ ] (ع ص ) مدقم . (متن اللغة). رجوع به مدقم شود.