کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدفون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدفون
لغتنامه دهخدا
مدفون . [ م َ ] (ع ص ) در زمین نهان کرده . (مهذب الاسماء). دفین . درخاک کرده . به زمین سپرده . (یادداشت مؤلف ). دفین . دِفْن . پنهان کرده شده در خاک . (از متن اللغة). نعت مفعولی است از دفن : این مشکبوی سرخ گل زنده زآن زشت خاک مرده مدفون است . ناصرخس...
-
جستوجو در متن
-
مدفونة
لغتنامه دهخدا
مدفونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مدفون . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مدفون و نیز رجوع به دفین و دفینه شود.
-
مثوی
لغتنامه دهخدا
مثوی . [م َث ْ وی ی ] (ع ص ) مدفون و دفن شده . (ناظم الاطباء).
-
چال شدن
لغتنامه دهخدا
چال شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چاله شدن . گود شدن . || دفن شدن . مدفون شدن . در زیر خاک گذاشته شدن کسی یا چیزی .
-
خاک جفت
لغتنامه دهخدا
خاک جفت . [ ج ُ ] (ص مرکب ) قرین خاک . مدفون . درگور شده .
-
محجة
لغتنامه دهخدا
محجة. [ م َ ح َج ْ ج َ ] (اِخ ) از قرای حوران است . گویند در جامع این قریه هفتاد پیغمبر مدفون است . (از معجم البلدان ).
-
اعظمیه
لغتنامه دهخدا
اعظمیه . [ اَ ظَ می ی َ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ کوچکی که مرکز همان ناحیه و از توابع بغداد است و ابوحنیفه در آنجا مدفون است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
دفان
لغتنامه دهخدا
دفان . [ دِ ] (ع ص ) رکیة دفان ؛ چاه انباشته . (منتهی الارب ). چاهی که قسمتی از آن مدفون شده باشد. (از اقرب الموارد). ج ، دُفُن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- ماء دفان ؛ آب انباشته و مدفون . (از ذیل اقرب الموارد).
-
دیرالحریق
لغتنامه دهخدا
دیرالحریق . [ دَ رُل ْ ح َ ] (اِخ ) در وجه تسمیه ٔ آن چنین گویند که در آنجا مردمی سوختند و سپس در همانجا مدفون شدند و دیری بنا کردند و این دیر در حیره است و دیری قدیمی است . (از معجم البلدان ).
-
دبوره
لغتنامه دهخدا
دبوره . [ دِ رَ ] (اِخ ) نام دایه ٔ رفقه . وی چون موتش دررسید و درتحت بلوط بیت ایل مدفون گردید. (سفر پیدایش 35:8).
-
دفین کردن
لغتنامه دهخدا
دفین کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دفن کردن . مدفون ساختن . در خاک کردن . || نهان کردن در خاک . || پنهان کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به دفین شود.
-
سکران
لغتنامه دهخدا
سکران . [ س ُ ] (اِخ ) شیخ سکران که در چهار فرسخی بغداد مدفون و دیهی بنام وی منسوب است . (از نزهةالقلوب ص 36 و تاریخ گزیده ص 791).
-
قامون
لغتنامه دهخدا
قامون . (اِخ ) (ساق یا جنوب ) موضعی است در جلعاد که یائیر در آنجا مدفون گشت . (داود 10: 5) (قاموس کتاب مقدس ص 683).
-
الون باکوت
لغتنامه دهخدا
الون باکوت . [ اُ ] (اِخ ) یعنی بلوط کریه ، وآن درخت بلوطی بود در نزدیکی بیت ایل که دبوره دایه ٔ ربقه در زیر آن مدفون شد. (از قاموس کتاب مقدس ).