کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدعي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م َ عی ی ] (ع ص ) مرد متهم در نسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م ُ ] (ع ص ) کسی که به پسری خود قبول کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادعاء. رجوع به ادعاء شود.
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص ) دعوی کننده . (آنندراج ). ادعاکننده . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). که چیزی را از آن خویش پندارد بحق یا باطل . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || درخواست کننده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی بعدی شود. || در فقه ...
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م ُدْ دَ عا ] (ع ص ) دعوی کرده شده . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). آرزوکرده شده . (آنندراج ).- مدعی به ؛ مورد ادعا.- مدعی علیه ؛ آنکه بر او ادعائی شود. من یجبرعلیها. (تعریفات ). خوانده . (لغات فرهنگستان ). طرف مقابل مُدَّعی .|| آرزوکرده ...
-
مدعی العموم
لغتنامه دهخدا
مدعی العموم . [ م ُدْ دَ عِل ْ ع ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب )دادستان . (لغات فرهنگستان ). رجوع به دادستان شود.
-
مدعی العمومی
لغتنامه دهخدا
مدعی العمومی . [ م ُدْ دَ عِل ْ ع ُ ] (حامص مرکب ) دادستانی . (لغات فرهنگستان ). رجوع به دادستانی شود.
-
تأمین مدعی به
لغتنامه دهخدا
تأمین مدعی به . [ ت َءْ ن ِ م ُدْ دَ عا ب ِه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح حقوقی ) توقیف مقداری از اموال خوانده و امانت گذاردن آن نزدشخصی که مورد رضایت طرفین باشد. دادگاه بتقاضای خواهان قراری مبنی بر این که از اموال خوانده بمقدار مدعی به توقی...
-
جستوجو در متن
-
متخاصمین
لغتنامه دهخدا
متخاصمین . [ م ُ ت َ ص ِ م َ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متخاصم . دو دشمن . || (اصطلاح حقوقی ) مدعی و مدعی علیه . (آنندراج ). مدعی و مدعی علیه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاصم شود.
-
مدعیة
لغتنامه دهخدا
مدعیة. [ م ُدْ دَ ی َ ] (ع ص ) تأنیث مدعی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مُدَّعی شود.
-
داعیه دار
لغتنامه دهخدا
داعیه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) صاحب داعیة. آرزومند. || مدعی .
-
یالانچی
لغتنامه دهخدا
یالانچی . (ترکی ، ص ) دروغزن . دروغگو. کاذب . لافی . دروغ باف .- یالانچی پهلوان ؛ (پهلوان دروغگو) آنکه دعویهای بی معنی کند. آنکه مدعی امری است و از عهده برنمی آید. مدعی کاذب .
-
مودی
لغتنامه دهخدا
مودی . [ م ُ وَدْ دی ] (ص ) (ظاهراً مأخوذ از تازی مؤدی یا مدعی است ) مرحوم دهخدادر یادداشتی نوشته اند «این صورت کلمه که در معنی وامدار و نیز در معنی مدعی که در تداول خواص فارسی زبانان نیز هست ، نمی دانم اصلش چیست ». (یادداشت مؤلف ).
-
متداعیین
لغتنامه دهخدا
متداعیین . [ م ُ ت َ ی َ ی ْ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متداعی . خصمین . طرفین دعوی . مدعی و مدعی علیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متداعی شود.
-
واثقی
لغتنامه دهخدا
واثقی . [ ث ِ ] (اِخ ) نام سرداری که در سال 391 هَ . ق . مدعی امارت بصره شد. (از معجم الانساب ص 66).