کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدعث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدعث
لغتنامه دهخدا
مدعث . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) باقی گذارنده . (آنندراج ). ابقاکننده . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || سارق مریب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). دزد. (ناظم الاطباء). || دوررونده در شر . (از ناظم الاطباء). امعان کننده در شر. (از اقرب الموارد) (از متن الل...
-
واژههای همآوا
-
مداس
لغتنامه دهخدا
مداس . [ م َ ] (ع اِ) پایتابه و مانند آن . (منتهی الارب ). پای افزار. (مهذب الاسماء). حذاء. کفش که به پای کنند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نوعی از پاپوش روستائی . (ناظم الاطباء). ج ، اَمدِسَة. || خرمن گاه . (مهذب الاسماء). مداسة. (ناظم الاطباء...
-
مداص
لغتنامه دهخدا
مداص . [ م َ ] (ع اِ) مغاص . جای غوص و فرورفتن در آب . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جای فرودآمدن در آب یا عام است . (منتهی الارب ). جای صید مروارید و جائی که غواص در آن فرومی رود.(ناظم الاطباء). || (مص ) فرود آمدن در آب . || ناگاه بر چیزی فرودآم...
-
مدعس
لغتنامه دهخدا
مدعس . [ م َ ع َ ] (ع اِ) مطمع. (متن اللغة) (اقرب الموارد). امیدگاه . (منتهی الارب ). محل طمع. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) جماع . (منتهی الارب ) (متن اللغة).
-
مدعس
لغتنامه دهخدا
مدعس . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) نیزه که بدان زنند. (منتهی الارب ). رمح که با آن طعنه فرودآرند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یا نیزه ٔ سختی که تا نشود و نخمد، وهو الاصم . (از متن اللغة). نیزه ٔ میان آکنده . (مهذب الاسماء). ج ، مداعس . || مرد بسیار نیزه...
-
مدعس
لغتنامه دهخدا
مدعس . [ م ُ دَع ْ ع ِ ] (ع ص ) آنکه نیزه می زند. (ناظم الاطباء). نیزه درزننده . (آنندراج ): دعّسه بالرمح ؛ دعسه ؛ طعنه ؛ شدد للکثرة. (از متن اللغة).
-
مدعس
لغتنامه دهخدا
مدعس . [ م ُدْ دَ ع َ ] (ع اِ) جای کماج پختن در بادیه و تنور بریانی . (منتهی الارب ). جای نان پختن و جای بریان کردن در بادیه و آنجا که ریگ داغ یا خاکستر گرم [ملة ] است بریان کردن گوشت را. (از اقرب الموارد). جائی که آتش ریخته گوشت کباب می کنند. (ناظم ...
-
مدعص
لغتنامه دهخدا
مدعص . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) طعان . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). مدعس . (اقرب الموارد). آنکه با نیزه زند.
-
مدعص
لغتنامه دهخدا
مدعص . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) گرمازده ٔ هلاک شده یا آنکه پایش از گرما دریده و آماسیده باشد. (منتهی الارب ) (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به ادعاص شود.
-
مدعص
لغتنامه دهخدا
مدعص . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) گرمای کشنده . (آنندراج ). گرمای هلاک کننده . (ناظم الاطباء).