کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدراة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدراة
لغتنامه دهخدا
مدراة. [ م ِ ] (ع اِ) سرخاره . (مهذب الاسماء). مِدری ̍. (منتهی الارب ). سیخ و شاخ باریک که زنان به وی موی سر راست کنند. (آنندراج ). مدرات . ج ، مداری . رجوع به مدری شود.
-
واژههای همآوا
-
مدرات
لغتنامه دهخدا
مدرات . [ م ِ ](ع اِ) سرخاره . (یادداشت مؤلف ). رجوع مدراة شود.
-
مدرات
لغتنامه دهخدا
مدرات . [ م ُ دِرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُدِرّ یا مُدِر. رجوع به مدر شود.
-
مدرعة
لغتنامه دهخدا
مدرعة. [ م ِ رَ ع َ ] (ع اِ) جبه ٔ پشمین . (دستورالاخوان ). جامه ای است ، ولایکون الا من صوف . (منتهی الارب ). دراعة. (اقرب الموارد). ج ، مَدارِع . || صفه ٔ پالان که سر پیش پالان و سر پس پالان از آن نمایان باشد. (منتهی الارب ). || جامه ٔ کتانی که احب...
-
جستوجو در متن
-
مدرات
لغتنامه دهخدا
مدرات . [ م ِ ](ع اِ) سرخاره . (یادداشت مؤلف ). رجوع مدراة شود.
-
مداری
لغتنامه دهخدا
مداری . [ م َ را ] (ع اِ) ج ِ مِدری ̍ و مِدراة و مَدریَة است . (از اقرب الموارد). رجوع به هر یک از این لغات شود.
-
مدریة
لغتنامه دهخدا
مدریة. [ م َ ی َ ] (ع اِ) شاخ . قرن . مدری . مدراة. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، مداری و مدار.
-
مدری
لغتنامه دهخدا
مدری . [ م ِ را ] (ع اِ) سیخ و شاخ باریک که زنان به وی موی سر راست کنند. (منتهی الارب ). شاخ گاو و گوسفند که بدان شانه کنند. (فرهنگ خطی ). شانه . (فرهنگ فارسی معین ). مدراة. مَدریَه . مشط. (اقرب الموارد). سرخاره . (از متن اللغة). رجوع به مدراة شود. ج...