کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدد
لغتنامه دهخدا
مدد. [ م َ دَدْ ] (ع اِمص ، اِ) افزونی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). زیادت . (منتهی الارب ) : دست او ابر است و دریا را مدد باشد ز ابرنیز از دستش جهان دریای پهناور شود. فرخی .از مدد باران قصیل او رونق و طراوت یافت . (سندبادنامه ص 14). || دستیاری . ی...
-
مدد
لغتنامه دهخدا
مدد. [ م ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ مُدَّة. رجوع به مُدَّت و مُدَّة شود.
-
مدد
لغتنامه دهخدا
مدد. [ م ُ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مدید. رجوع به مدید شود.
-
واژههای مشابه
-
کانی مدد
لغتنامه دهخدا
کانی مدد. [ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 43هزارگزی باختر مهاباد و 13هزارگزی خاور شوسه ٔ خانه به نقده . ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل و دارای 15 تن سکنه . از رودخانه آواجیر مشروب میشود. محصولاتش غلات ، ...
-
ایمه مدد
لغتنامه دهخدا
ایمه مدد. [ اَ م ِ م َ دَ ] (اِ مرکب ) کسی که اراضی خراج را متصرف باشد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
بی مدد
لغتنامه دهخدا
بی مدد. [ م َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مدد) بی یار و بی معین . || بیچاره و فرومانده . (ناظم الاطباء). رجوع به مدد شود.
-
مرد و مدد
لغتنامه دهخدا
مرد و مدد. [ م َ دُ م َ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) یار و یاور. کس و کار.- مرد و مددی نداشتن ؛یکبارگی بی کس بودن . سرپرست و نفقه آوری نداشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
مددرس
لغتنامه دهخدا
مددرس . [ م َ دَدْ رَ ] (نف مرکب ) مدددهنده . (آنندراج ). به مدد رسنده . فریادرس . که به کمک و دستگیری و مدد دیگری آید.
-
کمک گرفتن
لغتنامه دهخدا
کمک گرفتن . [ ک ُ م َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )یاری گرفتن . مدد حاصل کردن به مال و نیرو. یاری و مدد بدست آوردن از کسی . از حمایت کسی برخوردار شدن .
-
گوج دادن
لغتنامه دهخدا
گوج دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) به معنی زور و کمک و مدد دادن . (آنندراج : گوج ).
-
ازقان
لغتنامه دهخدا
ازقان . [ اِ ] (ع مص ) یاری دادن کسی را بر برداشتن بار. (منتهی الارب ). مدد کردن کسی را در چیزی برداشتن .
-
پشتیبانی
لغتنامه دهخدا
پشتیبانی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) یاری . یارمندی . حمایت . مدد. مظاهرت . کمک .
-
بیبس
لغتنامه دهخدا
بیبس . [ ب َ ] (ص ) بی مدد و عاجز. || بی ضبط و ربط. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).