کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدحرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدحرج
لغتنامه دهخدا
مدحرج . [ م ُ دَ رَ ] (ع ص ) مدور. (متن اللغة). چیزی گرد. (منتهی الارب ). گرد. غلطان . مستدیر. گردان . (یادداشت مؤلف ). هر چیز گلوله شکل و گردی که چون بر زمین صاف بنهندش بغلطد و روان شود.- لؤلؤ مدحرج ؛ مروارید غلطان . مروارید که گرد و غلطان باشد....
-
مدحرج
لغتنامه دهخدا
مدحرج . [ م ُ دَ رِ ] (ع ص ) گردکننده . (از ناظم الاطباء). گردگرداننده . (آنندراج ). رجوع به تدحرج شود.- مدحرج البعر ؛روزی است از روزهای زمستان . (از منتهی الارب ).|| (اِ) تپانچه ٔ شش لوله . ج ، دحارج . (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نخود الوندی
لغتنامه دهخدا
نخود الوندی . [ ن ُ خ ُ دِ اَل ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به لغت اصفهان ، زراوند مدحرج است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به زراوند مدحرج شود.
-
لازک
لغتنامه دهخدا
لازک . [ ] (اِ) قسمی مروارید : و مروارید مدحرج قطری و لازک و وردی و لمانی که هرگز کسی مثل آن ندیده بود. (تاریخ بیهق ).
-
نخود مریم
لغتنامه دهخدا
نخود مریم . [ ن ُ خ ُ دِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به لغت اهل اصفهان ، زراوند مدحرج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
هالب الشعر
لغتنامه دهخدا
هالب الشعر. [ ل ِ بُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) و مدحرج البَعَر، نام روزی از روزهای زمستان که سخت سرد باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
زهمان
لغتنامه دهخدا
زهمان . [ زَ ] (ع ص ) بدبوی . دارای زهومت : و طعمها [ زراوند طویل وزراوند مدحرج ] مر و زهمان . (ابن البیطار ج 1 جزء 2 ص 159 ذیل زراوند). رجوع به زهم و زهمة و زهومت شود.
-
زراوند
لغتنامه دهخدا
زراوند. [ زَ وَ ] (اِ) نام دوائی است که آن دو نوع می باشد یکی را زراوند طویل می گویند یمنی دراز و آن را شجره رستم و قثأالحیه میخوانند و آن نر باشد و از انگشت نر گنده تر. گرم است در سیم ، خشک است در دویم . و دیگری را زراوندمدحرج خوانند یعنی مدور و آن...
-
عیون
لغتنامه دهخدا
عیون . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَین . رجوع به عَین شود. چشم ها. دیده ها : خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیونست و جفونست و خدود است و قدود. سعدی . || چشمه های آب : که فلانجا حوض آبست و عیون تا دراندازد به حوضت سرنگون . مولوی .- عیون حسین بن زید ؛ چش...
-
خشکآب
لغتنامه دهخدا
خشکآب . [ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرواریدی است ناصاف و تیره و بی آب (جواهرنامه ). قسمی مروارید است منسوب به قنای تیره رنگ که سپیدی آن بسپیدی گچ زند و آب و رونقی نیکو ندارد و به سنگ ریزه ماند، مقابل خوشاب که مروارید مدحرج رخشان و آبدار است . (یادداش...
-
آرسطولوخیا
لغتنامه دهخدا
آرسطولوخیا. [ رِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی آریسطولوخیا، مرکب از آریسطوس ، اعلی و فاضل + لوخیا، زچگان یعنی زنان نوزائیده ) گیاهی است طبی که به فارسی زراوند گویند.و آن دو گونه است ، مدور که آن را زراوند مدحرج و زراوند شامی و نخود الوندی و نخود مریم خوان...
-
لرکیماس
لغتنامه دهخدا
لرکیماس . [ ] (اِ) نام زعفران است به پارسی و آن را به سریانی کرکم و جاوی و به هندی کیسر نامند و آن تارهای گلی است معطر معروف و زرد تیره رنگ مایل به سرخی و اول گل آن از زمین روید و بعد از اتمام آن ساق و برگ آن و طول ساق آن یک ونیم شبرو برگ آن شبیه برگ...
-
مسمقار
لغتنامه دهخدا
مسمقار. [ م َ س ِ / م َ م َ ] (اِ) به لغت اهل اندلس دوائی است که آن را زراوند طویل گویند و آن را مسمقران و مسمقوره نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ). زراوند طویل . (ناظم الاطباء) (دزی ج 2 ص 593) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است بالارونده از تیره ٔ زراوند...
-
غلطان
لغتنامه دهخدا
غلطان . [ غ َ ] (نف ، ق ) غلتان . غلطنده . آنچه بغلطد. || در حال غلطیدن : همیگشت غلطان به خاک اندراشخوده رخان و برهنه سرا. فردوسی .چو بهرام جنگی رسید اندر اوی کشیدش بر آن خاک غلطان به روی . فردوسی .چو برگشته شد بخت او شد نگون بریده سرش زار و غلطان به...