کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کنجکاوی کردن
لغتنامه دهخدا
کنجکاوی کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفحص و دقت کردن . جستجو کردن . غور و امعان کردن : مدت سی سال کنجکاوی کردم قول ارسطو و فکرهای فلاطون .میرزا ابوالحسن جلوه .
-
دهار
لغتنامه دهخدا
دهار. [ دِ ] (ع مص ) معامله کردن با کسی مدت دهر. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
تمدید کردن
لغتنامه دهخدا
تمدید کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروزی مهلت بیشتری تعیین کردن . فاصله ٔ زمانی اجرای امری را افزودن . انجام دادن تعهدی را به تأخیر انداختن . و بیشتر در مورد افزودن مدت پرداخت دین بکار رود: سفته ٔ فلان کس تمدید شد.
-
دالی کردن
لغتنامه دهخدا
دالی کردن . [ دال ْ لی ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوعی بازی دادن کودکان خاصه کودکان خردسال و شیرخواره را با پنهان کردن خود یا سر خویش پشت حاجبی و سپس ظاهر کردن و ادا کردن کلمه ٔ «دالی ». پنهان کردن سر پشت دیواری یا کاخالی و سپس بیرون کردن و گفتن «دالی » برا...
-
مداهرة
لغتنامه دهخدا
مداهرة. [ م ُ هََ رَ ] (ع مص ) دهار. معامله کردن با کسی به مدت دهر . (از منتهی الارب ). رجوع به دهار شود.
-
تبعید کردن
لغتنامه دهخدا
تبعید کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبعید. نفی بلد کردن . اخراج بلدکردن . کسی را جلای مکان یا وطن فرمودن . || (اصطلاح حقوقی ) نوعی مجازات ، چنانکه کسی را بنا بدستور محاکم دادگستری و یا سایر مراجع صلاحیت دار از شهر یا ناحیه ای اخراج کردن و یا شخص م...
-
چهارصباح
لغتنامه دهخدا
چهارصباح . [ چ َ / چ ِ ص َ ] (اِ مرکب ) چهارروز. چهاربامداد. چهارصباح عمر. چهارروز عمر. چهارروزه ٔ عمر. چهارروزه ٔ زندگانی . و از آن کوتاهی مدت اراده کنند. و یا کوتاه وانمود کردن مدت خواهند، هرچند که کوتاه نباشد. سپنج . رجوع به چارصباح شود.
-
دیر ایستادن
لغتنامه دهخدا
دیر ایستادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دیری در جهان ماندن . عمر بسیار کردن . دیر زیستن در جهان : مخور جمله ، ترسم که دیر ایستی به پیرانه سربد بود نیستی . نظامی .|| مدت طولانی توقف کردن .
-
افد
لغتنامه دهخدا
افد. [ اَ ف َ ] (ع مص ) شتابی کردن . (آنندراج ). شتاب کردن . (المصادر زوزنی ). || درنگ نمودن . از اضداد است . (آنندراج ). || نزدیک گشتن . (آنندراج ). نزدیک شدن . (المصادر زوزنی ). || (ع اِ) مدت و غایت . (آنندراج ).
-
احداث
لغتنامه دهخدا
احداث . [ اِ ] (ع مص ) ظاهر و پیدا کردن . || زنا کردن . || شکستن وضو. || صیقلی کردن شمشیر را. (منتهی الارب ). آهن بزدودن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || نو ایجاد کردن . (منتهی الارب ). نو کردن .(زوزنی ). نو پیدا کردن . (مؤید الفضلاء). || حَدَث کردن . (...
-
اختراع
لغتنامه دهخدا
اختراع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شکافتن . خَرق . خرع . بریدن .(تاج المصادر بیهقی ). || وابریدن کسی را از قومی یا از چیزی . || آفریدن . (مؤید الفضلاء). نو بیرون آوردن . (منتهی الارب ). نو کاری کردن .(زوزنی ). || از خود انشاء کردن . چیزی نو انگیختن . (مؤی...
-
استمهال
لغتنامه دهخدا
استمهال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مهلت خواستن .(تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). زمان خواستن . درنگی خواستن . طلب مهلت کردن . زمان طلبیدن . استنظار.- استمهال کردن ؛ مهلت خواستن . زمان طلبیدن . مدت خواستن .|| انتظار کشیدن . (مؤید الفضلاء).
-
مصابرت
لغتنامه دهخدا
مصابرت . [ م ُ ب َ / ب ِ رَ ] (از ع ، مص ) اصطبار. مصابره . مصابرة. صبر ورزیدن . صبر نمودن در کارها. (یادداشت مؤلف ). صبر کردن . (غیاث ). صبر. شکیبایی .- مصابرت کردن ؛ شکیبایی کردن . شکیب به کار بردن .- مصابرت نمودن ؛ صبر کردن . شکیبایی نشان دادن ...
-
امهال
لغتنامه دهخدا
امهال . [ اِ ] (ع مص ) زمان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روزگار دادن . (تاریخ بیهقی ). مهلت و فرصت دادن . (غیاث اللغات ). مدت دادن . معوق گذاشتن . تمهیل کردن . تمدید مدت کردن . درنگی دادن . (یادداشت مؤلف ). ا...
-
پرتست
لغتنامه دهخدا
پرتست . [ رُ ت ِ ] (مأخوذ از فرانسوی ، اِ) (در اصطلاح بانکی و تجاری ) واخواست . اعتراض . و آن چنانست که اگر مدیون برات و یا سفته ای را که واخواست داشته باشد تا ده روز بعد از انقضای مدت نپرداخت دائن و یا بستانکار بوسیله ٔ دادگاه اعتراض نامه ای به مدی...