کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مداوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مداوی
لغتنامه دهخدا
مداوی . [ م ُ ] (ع ص ) درمان کننده . تیمارکننده . (ناظم الاطباء). معالج : و باز آن را به خصال محمود... با مقام اعتدال آرد چنانک مداوی حاذق در دفع امراض مذمه . (جهانگشای جوینی ).
-
مداوی
لغتنامه دهخدا
مداوی . [ م ُ وا ] (ع ص ) دواکرده شده . درمان کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تیمارشده . علاج شده . || آنکه از کسی درمان می خواهد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مصلحات
لغتنامه دهخدا
مصلحات . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مصلحة. داروها که زیان داروی دیگر دفع کنند : چنانکه مداوی حاذق در دفع امراض مذمومه محموده در مسهلات به کار دارد و باز آن را مصلحات واجب داند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). و رجوع به مُصْلِح شود.
-
سحنون
لغتنامه دهخدا
سحنون . [ س َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن سلیمان بن احمدبن ابی بکر مداوی . قبر او در بنی وعزان که قبیله ای است بنواحی و نشریس و مشهور است و زائران از پی تحصیل برکت نور او بزیارت او روند. او در قرن یازدهم هجری بسر میبرد و در ملیانه فقه آموخت . او راست : مفی...