کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مداخلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مداخلة
لغتنامه دهخدا
مداخلة. [ م ُ خ َ ل َ ] (ع مص ) در کار یکدیگر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به مداخله شود. || با کسی در کاری یا در جائی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). || درآمدن در چیزی و دخالت کردن و دخیل شدن و مباشرت نمودن چیزی را. (از ناظم الاطباء). رج...
-
واژههای مشابه
-
مداخله
لغتنامه دهخدا
مداخله . [ م ُ خ َ /خ ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ) مداخلت . دخالت در امور دیگران . دست اندازی و مباشرت . (ناظم الاطباء). مبادرت و درآمدن در کاری . || دخالت در امور دیگران .دست اندازی به حقوق و امور دیگران . || (اصطلاح فلسفه ) دو امری که اجزای آن دو د...
-
مداخله کردن
لغتنامه دهخدا
مداخله کردن . [ م ُ خ َ / خ ِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دخالت کردن در امری . دخالت در امور دیگران .
-
مداخله گر
لغتنامه دهخدا
مداخله گر. [ م ُ خ َ / خ ِ ل َ / ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) که در کار دیگران بی هیچ حقی و بی اجازت آنان دخالت و دست اندازی کند. دولت یا حکومتی که در امور داخلی ممالک کوچکتر و ضعیف دخالت کند.
-
واژههای همآوا
-
مداخلت
لغتنامه دهخدا
مداخلت . [ م ُ خ َ /خ ِ ل َ ] (از ع اِمص ) مداخلة. مداخله . دخالت . دست اندازی و مباشرت . (از ناظم الاطباء). دخالت در کاری یا درروابط بین دو کس یا دو گروه : هرگاه که دودوست به مداخلت شریری مبتلا گردند هرآینه میان ایشان جدایی افتد. (کلیله و دمنه ). چن...
-
جستوجو در متن
-
مداخلات
لغتنامه دهخدا
مداخلات . [ م ُ خ َ / خ ِ ] (ع اِ) ج ِ مداخلة. رجوع به مداخله و مداخلت شود.
-
دخالت
لغتنامه دهخدا
دخالت . [ دَ / دِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) داخل شدن . مداخله کردن . این مصدر را در فارسی از «دخل ، یدخل » عربی بقیاس «خجالت » و مانندهای آن ساخته اند و در عربی بجای آن «مداخلة» مستعمل است . (فرهنگ فارسی ). درآمدن . درآمدن در کاری . درآمدن مرد در آن کار ک...
-
دخالت کردن
لغتنامه دهخدا
دخالت کردن . [ دَ / دِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مداخله کردن . درآمدن در کاری .
-
دخل و تصرف کردن
لغتنامه دهخدا
دخل و تصرف کردن . [ دَ ل ُ ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مداخله کردن و در قبضه آوردن .
-
دخل و تصرف
لغتنامه دهخدا
دخل و تصرف . [ دَ ل ُ ت َ ص َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مداخله کردن و در قبضه آوردن . رجوع به دخل و رجوع به تصرف شود.
-
فوضوضاء
لغتنامه دهخدا
فوضوضاء. [ ف َ ] (ع ص ) قومی که مختلطاند و هر یک در آنچه ازآن ِ دیگری است مداخله کند. (اقرب الموارد). امر فوضوضاء؛ کار مشترک میان آنها، یا کار که آن قوم مختلف باشند و یکی به حق دیگری تصرف کند. (منتهی الارب ).
-
حاکمیت
لغتنامه دهخدا
حاکمیت .[ ک ِ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) حاکمی . عمل حاکم .- حق حاکمیت ملی ؛ حقی که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته و پذیرفته است ، و به موجب آن باید ملتها بر سرنوشت خود مسلط باشند و هیچ ملتی حق مداخله در تعیین سرنوشت ملت دیگر ندارد.