کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخيخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مخیخ
لغتنامه دهخدا
مخیخ . [ م َ ] (ع ص ) عظم مخیخ ؛ استخوان بامغز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مخیخ
لغتنامه دهخدا
مخیخ . [ م ُ ] (ع ص ) گیاه اندک گردیده و نهان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مخیخ
لغتنامه دهخدا
مخیخ . [ م ُ خ َ ](ع اِمصغر) مغز کوچک . خردمغز . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مخچه شود.
-
جستوجو در متن
-
خردمغز
لغتنامه دهخدا
خردمغز. [ خ ُ م َ ] (اِ مرکب ) مُخَیخ . رجوع به مخیخ شود. || (ص مرکب ) دارای مغز کوچک .
-
غ-ده ٔ شوکیه
لغتنامه دهخدا
غ-ده ٔ شوکیه . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ ش َ / شُو کی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درمیان مُخَیخ یا مخ اصغر جای دارد وغده نیست بلکه از قبیل استخوان سختی چون سنگ است .
-
دماغ
لغتنامه دهخدا
دماغ . [ دِ ] (ع اِ) مغز سر . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ) (از لغت محلی شوشتر) (از اقرب الموارد). مغز سر، و اطبا چنین تشریح کرده اند که عضوی است که محل روح نفسانی است و آن مرکب است از مخ و اورده و شرائین ...