کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخلوط کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قاتی واتی کردن
لغتنامه دهخدا
قاتی واتی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از اتباع . مخلوط و ممزوج کردن بطور نامتناسب . مخلوط کردن . درهم برهم کردن . رجوع به قاتی پاتی کردن شود.
-
قاطی
لغتنامه دهخدا
قاطی .(از ترکی ، ص ) مخلوط. درآمیخته . رجوع به قاتی شود.- قاطی کردن ؛ مخلوط کردن . درهم کردن . آمیختن . درآمیختن . رجوع به قاتی کردن شود.
-
قاتی پاتی
لغتنامه دهخدا
قاتی پاتی . (ص مرکب ، از اتباع ) درهم مخلوط و ممزوج نامتناسب . قاطی پاطی .- قاتی پاتی شدن ؛ درهم و برهم شدن . مخلوط شدن .- قاتی پاتی کردن ؛ درهم برهم کردن . مخلوط کردن .
-
مزج کردن
لغتنامه دهخدا
مزج کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلط کردن . مخلوط کردن . ممزوج کردن .در آمیختن . آمیختن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
قاتی کردن
لغتنامه دهخدا
قاتی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مأخوذ از ترکی قاتماق + کردن فارسی . مزج . خلط. مخلوط کردن . درهم کردن . آمیختن . درآمیختن . رجوع به ترکیب قاطی کردن شود.
-
خلط کردن
لغتنامه دهخدا
خلط کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخلوط کردن . درهم کردن . آمیختن . || شوریدن . آشفتن . (ناظم الاطباء). تسویط. (منتهی الارب ).
-
توأم کردن
لغتنامه دهخدا
توأم کردن . [ ت َ / تُو ءَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متصل و یکی کردن . آمیخته کردن . ممزوج و مخلوط کردن چیزی را با چیز دیگر.
-
بهم آمیختن
لغتنامه دهخدا
بهم آمیختن . [ ب ِ هََ ت َ ] (مص مرکب ) درهم و مخلوط شدن . مخلوط کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
برآمیختن
لغتنامه دهخدا
برآمیختن . [ ب َ ت َ] (مص مرکب ) ممزوج کردن . مخلوط کردن . آمیختن . درهم کردن . تخلیط. (دهّار). اختلاط. رجوع به آمیختن شود.
-
تدکیک
لغتنامه دهخدا
تدکیک . [ ت َ ] (ع مص ) آمیختن حنظل را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تدکیک حنظل باتمر؛ مخلوط کردن آن ، یقال : دککوا لنا. (اقرب الموارد). تدکیک چیزی به چیزی ؛ مخلوط کردن آن . (المنجد).
-
درهم سرشتن
لغتنامه دهخدا
درهم سرشتن . [ دَ هََ س ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آغشته کردن . مخلوط کردن . ممزوج ساختن .
-
درهم آمیختن
لغتنامه دهخدا
درهم آمیختن . [ دَ هََ ت َ ] (مص مرکب ) مخلوط کردن . ممزوج کردن . || مخلوط شدن . ممزوج شدن . املاس ؛ درهم آمیختن تاریکی . ملابسة؛ درهم آمیختن کار. (از منتهی الارب ). اعتکار؛ درهم آمیخته شدن تاریکی .
-
گمیختن
لغتنامه دهخدا
گمیختن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) (از: گمیخ (= گمیز [ هَ م ])+ تن (پسوند مصدری ) پهلوی گومختن (مخلوط کردن )، ایرانی باستان ظاهراً وی میک ، سانسکریت میکش . جزء اول پیشوند است بمعنی بد، ضد و جزء دوم بمعنی آمیختن لغتاً، یعنی بد آمیختن . مخلوط کردن . قاتی کردن ...
-
شیویدن
لغتنامه دهخدا
شیویدن . [ شی دَ ] (مص ) مخلوط شدن . (ناظم الاطباء). آمیخته شدن . در هم شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || آمیختن و مخلوط کردن . (ناظم الاطباء). || لرزیدن . (منتهی الارب ). رجوع به شیوانیدن شود.
-
علفطه
لغتنامه دهخدا
علفطه . [ ع َ ف َ طَ ] (ع مص ) مخلوط کردن و آمیختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).