کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخلف
لغتنامه دهخدا
مخلف . [ م َ ل َ ] (ع اِ) راههای مرور مردم در منی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مخلف
لغتنامه دهخدا
مخلف . [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) واپس گذاشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بازماندگان و اعقاب : لاجرم حق تعالی آن مساعی حمیده ٔ جمیله را سبب ثبات دولت او و اعقاب او گردانید... و آن مملکت در دست مخلفان او بماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ...
-
مخلف
لغتنامه دهخدا
مخلف . [ م ُ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) سپس اندازنده کسی را و پشت گذارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه سپس می گذارد. (ناظم الاطباء) . || کسی که بندد یکسر پستان ناقه را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه می بندد پ...
-
مخلف
لغتنامه دهخدا
مخلف . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) تباه و خراب وفرسوده و پوسیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مخلف
لغتنامه دهخدا
مخلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) شتر که از نه سالگی درگذشته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(غیاث ) (آنندراج ). شتر و ماده شتری که از نه سال درگذشته و در سال دهم داخل شده باشد. (ناظم الاطباء).- مخلف عام ؛ آنکه یکسال کوچکتر از ده باشد. (ناظم الاطباء)....
-
مخلف
لغتنامه دهخدا
مخلف . [ م ُ ل ِ ] (اِ) کبوتربچه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کبوتربچه که پر و بالش رسته باشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کبوتربچه . (ناظم الاطباء) : اماگوشت بچه کبوتر فضول بسیار دارد... و آنکه مخلف شده باشد از او بهتر. (الابنیه چ دانشگاه تهران ص 292...
-
جستوجو در متن
-
متلف
لغتنامه دهخدا
متلف . [ م ِ ل َ ](ع ص ) بسیار تلف کننده . یقال رجال مخلاف متلاف و مخلف متلف . (منتهی الارب ). بسیار تلف کننده . یقال رجل مخلف متلف . (ناظم الاطباء).
-
عماریة
لغتنامه دهخدا
عماریة. [ ] (اِخ ) نام بطنی است از ذوی منصور، از معقل در مغرب أقصی . ریاست این بطن با فرزندان مظفربن ثابت بن مخلف بن عمران بوده است . (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة از تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 67).
-
مخلفة
لغتنامه دهخدا
مخلفة. [ م ُ ل ِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مُخلِف . ناقه ای که آبستن نماید و نباشد. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ماده شتری که آبستن نماید ونباشد. (ناظم الاطباء). || شتری که از نه سالگی درگذشته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد...
-
لو
لغتنامه دهخدا
لو. [ ل َ / لُو ] (اِ) حلوا. (جهانگیری ). نوعی از حلوا. (برهان ) : لو و لوزینه اش در کار کردندز جام عشرتش بیدار کردند. مجیر بیلقانی . || پشته . بلندی . (از جهانگیری ) (از برهان ) : بدو بر شبان گفت ایدر بدوره تازه پیش آیدت پر ز لو . فردوسی . || زردآب ...
-
عود
لغتنامه دهخدا
عود. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) کلانسال از شتر و گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سالخورده از شتر و گوسفند، و آن در صورتی است که از نظر سن از «بازل » و «مخلف » گذشته باشد. (از اقرب الموارد). هرگاه سن شتر از «مخلف » درگذرد وی را عود گویند. (از صبح الاعشی ج ...
-
غدیر خم
لغتنامه دهخدا
غدیر خم . [ غ َ رُ / رِ خ ُم م ] (اِخ )غدیری است بین مکه و مدینه ، و فاصله ٔ آن تا جحفه دومیل است . (معجم البلدان ). موضعی است میان حرمین در ناحیه ٔ جحفه ، بر سه میلی آن و گفته اند نزدیک جحفه بر یک میلی آن است و ذکر آن در حدیث آمده است . ابن اثیر گوی...
-
حجرالبلور
لغتنامه دهخدا
حجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و مشابهة زلاله و اصل الماء موه لقولهم فی جمع الجمع الذی هو میاه أمواه و منه موهت الشی ٔ اذا...