کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخلد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخلد
لغتنامه دهخدا
مخلد. [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) همیشه . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جاوید وجاویدان و دائم و همیشه . (ناظم الاطباء) : وقت بهار است و وقت ورد موردگیتی آراسته چو خلد مخلد. منوچهری .پس گفت یا علی مرا مخیر گردانیدند میان آنکه ت...
-
مخلد
لغتنامه دهخدا
مخلد. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) مرد بسیار پیر . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجل مخلد؛ مرد سال دیده ای که پیری در وی پدیدار نشده باشد . (ناظم الاطباء). || ثابت و ساکن و برقرار. || بشدت چسبیده و پیوسته . || مایل . || لا...
-
مخلد
لغتنامه دهخدا
مخلد.[ م ُ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) مقیم گردنده در جایی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || همیشه دارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ثابت و برقرار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || کسی که همیشگی می دهد. (ناظم ال...
-
واژههای مشابه
-
ابن مخلد
لغتنامه دهخدا
ابن مخلد. [ اِ ن ُ م َ ل َ ] (اِخ ) ابوالقاسم سلیمان بن حسن ، فرزند حسن بن مخلد. از سال 301 تا 311 هَ .ق . کاتب دیوان خلافت بود. آنگاه که بجمادی الاولای 318 ابن مقله معزول شد مقتدر وزارت به سلیمان داد و در رجب 319 عزل شد و در 324 راضی خلیفه او را بجا...
-
ابن مخلد
لغتنامه دهخدا
ابن مخلد. [ اِ ن ُ م َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن مخلدبن جراح . او از سال 243 هَ .ق . متصدی امر ضیاع (خالصه های دیوانی ) بود. پس از مرگ عبیداﷲبن یحیی معروف به ابن خاقان به سال 263 بمنصب وزارت معتمد خلیفه و رازداری برادر او موفق رسید. و آنگاه که موسی بن بغا ...
-
صاعد مخلد
لغتنامه دهخدا
صاعد مخلد. [ ع ِ دِ م ُ خ َل ْ ل َ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن مخلد شود.
-
جستوجو در متن
-
زبرقان
لغتنامه دهخدا
زبرقان . [ زِ رِ ] (اِخ ) پدر مخلد زبرقانی و جد محمدبن مخلد. (از لباب الانساب ).
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) تقی بن مخلد اندلسی . مصحف بقی بن مخلد است . رجوع به ابوعبدالرحمن بقی ... شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سلیمان بن حسن . معروف به ابن مخلد. رجوع به ابن مخلد ابوالقاسم و رجوع به سلیمان ... شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن مخلد. سلیمان بن حسن . رجوع به سلیمان بن حسن ... و رجوع به ابن مخلد ابوالقاسم ... شود.
-
بقی
لغتنامه دهخدا
بقی . [ ب َ ] (اِخ ) بقی بن مخلد حافظ اندلسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ابوعبدالرحمن بقی بن مخلد اندلسی قرطبی شود.
-
ابوالمهری
لغتنامه دهخدا
ابوالمهری . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) خالدبن مخلد. رجوع به خالد... شود.
-
صاعد وزیر
لغتنامه دهخدا
صاعد وزیر. [ ع ِ دِ وَ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن مخلد شود.