کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخلخل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخلخل
لغتنامه دهخدا
مخلخل . [ م ُ خ َ خ َ ] (ع اِ) جای خلخال از ساق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). جای خلخال از ساق و اشتالنگ . (ناظم الاطباء) : ساق و ساعد ما را به عادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند. (مرزبان نامه ). || شخصی که بگیرد گوشتی که بر استخوان ...
-
جستوجو در متن
-
مسور
لغتنامه دهخدا
مسور. [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسویر. زینت کرده شده با دست برنجن . (ناظم الاطباء). یاره بر دست نهاده . (منتهی الارب ). دستبند داشته شده . دارای دستبند : چهل مربط در محاذات مجلس او بداشتند با تجافیف مشهر و غواشی مسور و به اسلحه ٔ نفیس مصو...
-
ملاعب
لغتنامه دهخدا
ملاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مَلعَب . (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازیگاهها : لاچین که چو او لعب نماید به ملاعب گوید اجل اندر دل اعدای ملاعین . عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 436).در ملاعب صبیان پشت ما نردبان هوا نبوده است وساق و ساعد م...