کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخصوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخصوص
لغتنامه دهخدا
مخصوص . [ م َ ] (ع ص ) خاص کرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار) : و مخصوص ساخت او را به رسم های برگزیده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). از برادران و خواهران مستثنی شدم و مزید تربیت و ترشح مخصوص ... (کلیله و دم...
-
واژههای مشابه
-
حرارت مخصوص
لغتنامه دهخدا
حرارت مخصوص . [ ح َ رَ ت ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرارت مخصوص هر جسم ، مقدار گرمائی است که حرارت یک گرم از آن جسم رایک درجه بالا ببرد، چنانکه حرارت مخصوص آب میان صفر و صد درجه مساوی واحد است . حاصل ضرب حرارت مخصوص هر جسم بسیط جامد در وزن اتمی ...
-
جرم مخصوص
لغتنامه دهخدا
جرم مخصوص . [ ج ِ م ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )در اصطلاح فیزیک ، نسبت جرم جسم است بحجم آن ، یا جرم واحد حجم جسم . اگر جسم G و حجم آن V و جرم مخصوص g فرض شود رابطه ٔ زیر بین آنها بر قرار است . GV =g
-
جستوجو در متن
-
کوثی
لغتنامه دهخدا
کوثی . [ ثا ] (اِخ ) منزلی است مخصوص عبدالدار در مکه . (از معجم البلدان ).
-
سارکورامف
لغتنامه دهخدا
سارکورامف . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از مرغان شکاری مخصوص امریکای جنوبی است .
-
جاصابونی
لغتنامه دهخدا
جاصابونی . (اِ مرکب ) جای صابونی . ظرفی که در آن صابون میگذارند. محل مخصوص صابون .
-
دیوانچی
لغتنامه دهخدا
دیوانچی . [ دی ] (اِ مرکب ) اطاق مخصوص وزیر. (ناظم الاطباء).
-
لت
لغتنامه دهخدا
لت . [ ل ُ ] (اِ) نوعی ماهی مأکول مخصوص آب شیرین ، از خانواده ٔ گادیده .
-
مانژ
لغتنامه دهخدا
مانژ. [ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) محوطه ٔ مخصوص تعلیم اسبان و سواران .
-
اختصاص دادن
لغتنامه دهخدا
اختصاص دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را بکسی مخصوص کردن و شریک نکردن دیگری را در آن .
-
اختصاصی
لغتنامه دهخدا
اختصاصی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) خصوصی . (زوزنی ). مخصوص .
-
اوزک
لغتنامه دهخدا
اوزک . [ اَ / اُو زَ ] (اِ) مهر مخصوص . (ناظم الاطباء).
-
خورز
لغتنامه دهخدا
خورز. [ رَ ] (اِ) یک نوع رقص و آواز مخصوص مردم یونان . (ناظم الاطباء).