کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخراش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخراش
لغتنامه دهخدا
مخراش . [ م ِ ] (ع اِ) چوب خطکش چرم دوزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || چوب سرکج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مِخرَش و مِخرَشَه شود.
-
جستوجو در متن
-
مخرش
لغتنامه دهخدا
مخرش . [ م ِ رَ ] (ع اِ)به معنی مخراش است . و رجوع به مخراش و مخرشة شود.
-
مخرشة
لغتنامه دهخدا
مخرشة. [ م ِ رَ ش َ ] (ع اِ) به معنی مخراش است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
خراشیدن
لغتنامه دهخدا
خراشیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) خاریدن . (ناظم الاطباء). شخودن . (یادداشت بخط مؤلف ). || ریش کردن . مجروح ساختن . (ناظم الاطباء). نوک ناخنها کشیدن با کمی شدت بر تن تا پوست آن رود. (یادداشت بخط مؤلف ). خدش . (زوزنی ). کَدش . خَلب . (منتهی الارب ) : نبردش...
-
آغالش
لغتنامه دهخدا
آغالش . [ ل ِ ] (اِمص ) عمل و اسم مصدر آغالیدن . بدآموزی و تحریک و انگیختن و تحریض و تحریص و اغراء و تهییج و برفژولیدن و وژولیدن بجنگ و فتنه و فساد و خصومت . تحریش و ایساد و تغریش میان دو جانور. تیز کردن کسی را بر دیگری . شورانیدن بر یکدیگر. خبث کردن...
-
حالی
لغتنامه دهخدا
حالی . (اِخ ) مولوی الطاف حسین ، وطنش پانی پت ، و در شاه جهان آباد نشو و نما یافته ، نکات علوم متعارفه را بخوبی شکافته . سنجیدگی و فهمیدگی از طبع والایش بر خود می بالد، و جودت وحدت دست و بازوی ذهن رسایش میمالد. نظم و نثر عربی و فارسی دارد و بکمال لطا...
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ دَ ] (اِ) اندرون . (برهان ). مقابل بیرون ، اندرون مزیدعلیه آن . (آنندراج ). ضد برون . (انجمن آرا). در میان . (غیاث ). تو. توی . جوف . باطن . بطن . داخل . شکم . در شکم . دل . در دل . میان . میانه . مقابل ظاهر و بیرون . (یادداشت مرحوم دهخدا). ...
-
پرخاش
لغتنامه دهخدا
پرخاش . [ پ َ ] (اِ) بمعنی خصومت و جنگ و جدال باشد و آنرا بعربی وغا گویند و خصومت زبانی را هم گفته اند. (برهان ). جنگ و جلب باشد به سخن و به کردار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). حرب و جنگ باشد به سخن و به کردار. (اوبهی ). جنگ و خصومت و در فرهنگ ابراهیم شاهی...
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م ُ ] (ع اِ) (از «رود») نعت مفعولی از اِرادة. آرزو. کام . خواسته . بویه . خواهش : چون جامه ٔ اشن به تن اندر کند کسی خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش . رودکی .بقا بادش چنان کو را مراد است همی تا چرخ گردون را مدار است . عنصری .رزبان برزد سوی رز گ...