کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مختفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مختفی
لغتنامه دهخدا
مختفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نهان و پوشیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نهان و پوشیده و پنهان شده . (ناظم الاطباء) : نور حس با این غلیظی مختفی است چون خفی نبود ضیائی کان صفی است . مولوی .بند تقدیر و قضای مختفی هان نبیند آن بجز جان ...
-
جستوجو در متن
-
مخبوء
لغتنامه دهخدا
مخبوء. [ م َ ] (ع ص ) (از «خ ب ء») پنهان . نهان . پوشیده . مخفی . مختفی . مخبو. و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
کفن آهنج
لغتنامه دهخدا
کفن آهنج . [ ک َ ف َ هََ ] (نف مرکب ) کفن دزد و کسی که مرده را غارت کرده و جامه ای از وی رباید. (ناظم الاطباء).جیاف مختفی . (منتهی الارب ). قلاع . (یادداشت مؤلف ).
-
نهان کرده
لغتنامه دهخدا
نهان کرده . [ ن ِ / ن َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مخفی . مختفی . مکتوم . || مخزون . اندوخته : نهان کرده دینار فرشیدوردبه درویش ده تا نماند به درد.فردوسی .
-
دوساعته
لغتنامه دهخدا
دوساعته . [ دُ ع َ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) (دو + ساعت + های مختفی ) آن مقدار از فاصله و مسافت که در مدت دو ساعت توان پیمود: من راه دوساعته رابا اتومبیل در ربع ساعت پیمودم . (یادداشت مؤلف ).
-
تولچه
لغتنامه دهخدا
تولچه . [ چ ِ ] (اِ) به معنی توله که لفظ هندی است اسم وزن دوازده ماشه . متأخرین فارس بعد حذف های مختفی لفظ «چه » زائد کرده نوعی از تفریس کرده . (غیاث اللغات ). یعنی نود و شش حبه . (آنندراج ). نام وزنه ای . (ناظم الاطباء). و آن دوازده ماشه و معادل دو...
-
منتقب
لغتنامه دهخدا
منتقب . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) زن روی بند بندنده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). روی بندبسته . نقاب بسته . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || پنهان . روی پوشیده : بعد از آن چون آفتاب رسالت به حجاب غیب متواری و محتجب گشت و نور عصمت به نقاب عزت مخ...
-
اله
لغتنامه دهخدا
اله . [ اَ ل َ / ل ِ ] (اِ) به هاء مختفی ، مقل ازرق . (از فرهنگ جهانگیری ). آن صمغمانندی است دوائی . (برهان قاطع) (آنندراج ). ازرق . (فرهنگ رشیدی ) : هست طراز یاسمین لاله ٔ لؤلؤ قرین کرده لبش چو انگبین تعبیه در شکر اله . فلکی (از جهانگیری ).|| قسمی...
-
کفن دزد
لغتنامه دهخدا
کفن دزد. [ ک َف َ دُ ] (ص مرکب ) آن که کفن دزدد. (آنندراج ). نباش .جیاف مختفی . کفن آهنج . (یادداشت مؤلف ) : رخنه درگور من از نیش جگر بسیار است ای کفن دزد تو کی روی به من می آری . مسیح کاشی (از آنندراج ).- امثال : کفن دزد شب از مرده نترسد و روزاز ز...
-
روی درکشیدن
لغتنامه دهخدا
روی درکشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) پنهان شدن . مختفی گشتن . روی برتافتن . (یادداشت مؤلف ) : رسول گفت یا فاطمه ... این نه آن کس است که روی از وی درکشند. (قصص الانبیاء ص 243). [ حقه ] به خزانه دار شاه سپرد و روی درکشید و پنهان شد. (نزهت نامه...
-
نجیث
لغتنامه دهخدا
نجیث . [ ن َ ] (ع ص ) درنگ کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَطی ٔ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). سست . || (اِ) راز نهانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راز نهفته . (ناظم الاطباء). سرّ مختفی . (اقرب الموارد). || نشانه ٔ خاکین که خاک توده...
-
مقتفی
لغتنامه دهخدا
مقتفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) از عقب درآینده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که پیروی می کند دیگری را. (ناظم الاطباء). از پی رونده . پیروی کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نک پیاپی کاروانها مقتفی زین شکاف در که هست آن مختفی . (منسوب به مولوی ، مثنوی چ خا...
-
ایتیل
لغتنامه دهخدا
ایتیل . (اِخ ) نهری است که امروز آنرا ولگا نامند و به بحر خزر میریزد و یاقوت در معجم البلدان آنرا اِتِل می نامد : باتو در مخیم خویش که در حدود ایتیل داشت مقام فرمود و شهری بنا نهاد. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 222). اکثر مهرب و ملجاء او کنار ایتیل بو...
-
پلاژ
لغتنامه دهخدا
پلاژ. [ پ ِ ] (اِخ ) پادشاه استوریا (اشتریه )، ایالتی در جهت شمالی اسپانیا. او در اول همدست ردریک پادشاه اسپانیا بود و پس از آنکه ردریک بدست مسلمین مغلوب شد وی به کوهستانهای کنتابریه بگریخت و در میان مسیحیان آن ناحیت چندین سال مختفی و متواری میزیست و...