کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مختص کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مختص الملک
لغتنامه دهخدا
مختص الملک . [ م ُ ت َص ْ صُل ْ م ُ ] (اِخ ) معین الدین ابونصر احمدبن فضل بن محمود که به سال 518 هَ . ق . به وزارت سلطان سنجر رسید و به سال 521 هَ . ق . به دست باطنیان کشته شد. و رجوع به تجارب السلف و فرهنگ فارسی معین و غزالی نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
خاصه کردن
لغتنامه دهخدا
خاصه کردن . [خاص ْ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخصوص کردن . اختصاص دادن . امری را مختص به امر دیگری کردن . خاص کردن .
-
خاص گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خاص گردانیدن . [ خاص ص گ َ دَ ] (مص مرکب ) خاص کردن . تخصیص دادن . مخصوص نمودن . اختصاص دادن . || مقرب خود کردن . ندیم خاص خود کردن . محرم مجلس خاص خود کردن . || خاص گردانیدن بچیزی . چیزی را بچیزی اختصاص دادن . مختص نمودن .
-
اختصاص داشتن
لغتنامه دهخدا
اختصاص داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) مختص بودن . مخصوص بودن و شریک نداشتن . اقتصار کردن .
-
اجلاء
لغتنامه دهخدا
اجلاء. [ اِ ] (ع مص ) دور شدن . || تیز رفتن . (منتهی الارب ). || از خان ومان بیرون شدن . (تاج المصادر). از خانمان رفتن ، یا مختص بقحط است . (منتهی الارب ). || از خان ومان بیرون کردن . (تاج المصادر). نفی کردن . حشر وتبعید کردن . || باز شدن از سر کشته ...
-
انتجاء
لغتنامه دهخدا
انتجاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بچشم کردن . (منتهی الارب ). بچشم کردن و چشم زدن . (ناظم الاطباء). چشم زدن . (از اقرب الموارد) . || برگزیدن کسی را به راز گفتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مخصوص کردن کسی را به رازگویی . (از اقرب الموارد...
-
شخانیدن
لغتنامه دهخدا
شخانیدن . [ ش ُ دَ ] (مص )خراشانیدن با ناخن . || خراشیدن فرمودن . || ریش کردن . || خلانیدن و سبب خلیدن شدن . (ناظم الاطباء). اما در هر سه معنی ممکن است محرف شخائیدن باشد که مرادف شخودن است : چو بشنیدشاه آن پیام نهفت ز کینه لب خود شخانید و گفت . لبیبی...
-
رمز
لغتنامه دهخدا
رمز. [ رَ ] (ع مص ) اشارت کردن به لب یا به ابرو یا به چشم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به لب یا به چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشارت کردن . (منتهی الارب ). اشاره کردن به لبها یا چشم یا ابروان و یا دهان و ثعالبی در فقه اللغةآن را...
-
تشاح
لغتنامه دهخدا
تشاح . [ ت َ ح ح ] (ع مص ) با همدیگر حریصی کردن بر کاری تا فوت نشود یقال : تشاح الرجلان علی الامر ای لایریدان یفوتهما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنازع دو نفر در کاری که هیچیک نخواهند آنرا ازدست بدهند. (از متن اللغة). حریصی کردن قوم بر یکدیگر، در...
-
دخانیات
لغتنامه دهخدا
دخانیات . [ دُ نی یا ] (ع اِ) جمع دخانیه . اقسام توتون و تنباکوکه برای دود کردن استعمال کند. (فرهنگ فارسی ). کشیدنیها از توتون و تنباکو و جز آن . (یادداشت مؤلف ).- اداره ٔ دخانیات ؛ اداره ای که تهیه انواع سیگار و توتون را بعهده دارد. قانون انحصار د...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج َ ] (ع ص ) چابک از هر چیزی . ج ، اَجلاد، جِلاد، جُلُد. (منتهی الارب ). تیز و شتاب . کذا فی الرشیدی . (آنندراج ). شتاب و زود و تیز و چست و چالاک و چابک . (ناظم الاطباء). جَلید. بشکول . (مهذب الاسماء). || (مص ) زدن . ضرب . هرو. عصو. || گزیدن (...
-
استخلاص
لغتنامه دهخدا
استخلاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رهانیدن . (غیاث ). خلاص کردن : بروچال از آن حالت عاجز آمد و استخلاص پسر را چاره ندانست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 417). آورده اند که یکی از وزراء به زیردستان رحمت آوردی و صلاح همگنان جستی . اتفاقاً روزی به خطاب ملک گرفتار آ...
-
رایی
لغتنامه دهخدا
رایی . (ص نسبی ) منسوب به رای که پادشاه هندوان باشد. || (حامص ) از «رای » و پساوند مصدری «َی » که بیشتر با اسم یا صفت ترکیب شود، مانند خودرایی ، تیره رایی ، پاکیزه رایی . و رجوع به این ترکیب ها و نظایر آن در ذیل رای شود.- پاکیزه رایی ؛ حالت و صفت پا...
-
مس
لغتنامه دهخدا
مس . [ م َس س ] (ع مص ) بسودن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). لمس کردن و بسودن با دست بدون حایل و مانع شدن ، و دست زدن و آزمودن و نعت فاعلی آن ماس ّ است . و گویند «لمس » مختص دست است و «مس » عام است در مورد دست و دیگر ا...