کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخاطب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخاطب
لغتنامه دهخدا
مخاطب . [ م ُ طَ ] (ع ص ) کسی که به وی سخن گفته شود. (غیاث ) (آنندراج ). خطاب کرده شده و آنکه در روی به وی سخن می گویند و آنکه به وی سخن گفته شود. (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح صرفی ) مقابل متکلم . طرف خطاب . آنکه سخن متکلم را رویاروی استماع می کند. ...
-
مخاطب
لغتنامه دهخدا
مخاطب . [ م ُ طِ ] (ع ص ) روبروسخن گوینده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خطاب کننده و روبرو سخن گوینده . (ناظم الاطباء). || خشم و عتاب کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنکه نام می برد و لقب می نهد دیگری را. (نا...
-
جستوجو در متن
-
الو
لغتنامه دهخدا
الو. [ اَ ل ُ ] (فرانسوی ، صوت ) هنگام تلفن کردن برای توجه مخاطب گویند.
-
گردن خرد
لغتنامه دهخدا
گردن خرد. [ گ َ دَ خ ُ ] (ص مرکب ) گردن شکسته . و در تداول و مخاطبات عامه نکوهشی است مخاطب را.
-
رکوم
لغتنامه دهخدا
رکوم . [ رَ ] (هزوارش ، ضمیر) به لغت زند ضمیر جمع مخاطب یعنی شما و انتم . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
عنک
لغتنامه دهخدا
عنک . [ ع َ ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: عن ، حرف جر + ک ، ضمیر متصل برای مفرد مخاطب ) از تو. درباره ٔ تو.
-
استید
لغتنامه دهخدا
استید. [ اَ/ َ-َس ْ ] (فعل ) َ-َستید. صیغه ٔ جمع مخاطب از مصدر اَسْتَن : رفتستید. گفتستید.
-
انتن
لغتنامه دهخدا
انتن . [ اَ ت ُن ْ ن َ ] (ع ضمیر) جمع مؤنث ضمیر مخاطب ، یعنی شما جماعت زنان . شما زنان .
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک ُ ] (ع ضمیر) شما: سلام علیکم ؛ درود بر شما. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ضمیر متصل منصوب و مجرور، جمع مذکر مخاطب .
-
مجاب کردن
لغتنامه دهخدا
مجاب کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مفحم کردن . در جدالی لفظی مخاطب را از دادن جواب عاجز ساختن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در مناظره کسی را مغلوب کردن .
-
معنی کردن
لغتنامه دهخدا
معنی کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به عبارتی دیگر یا زبانی دیگر بدل کردن عبارتی یا زبانی را برای فهم مخاطب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
انتم
لغتنامه دهخدا
انتم . [ اَ ت ُ ] (ع ضمیر) جمع مذکر ضمیر مخاطب یعنی شما. (ناظم الاطباء). شما جماعت مذکر. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). شما.
-
امر حاضر
لغتنامه دهخدا
امر حاضر. [ اَ رِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح صرف ، فعل امری است که بوسیله ٔ آن انجام دادن کاری از مخاطب خواسته شود. و رجوع به امر شود.
-
پرمدعا
لغتنامه دهخدا
پرمدعا. [ پ ُ م ُدْ دَ ] (ص مرکب ) که سخن دراز کشد. که دعویهای باطل بسیار در محاجه آرد. که بسیار کاوَد در سخن چنانکه مخاطب را مانده کند.