کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محیط مایع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هفت محیط
لغتنامه دهخدا
هفت محیط. [ هََ م ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت فلک است . || هفت دریا را نیز گویند. (برهان ) : امر تو نطفه افکند بهر سه نوع تا کندهفت محیط دایگی چاربسیط مادری . خاقانی .رجوع به هفت دریا شود.
-
دریای محیط
لغتنامه دهخدا
دریای محیط. [ دَرْ ی ِ م ُ ] (اِخ ) بحرالمحیط. بحرالاخضر. اقیانوس . دریای بزرگ . نام دریائی است به مغرب بی منتهی . (آنندراج ). دریایی که در آن آفتاب غروب می کند و آب آن دریا گرم و سبز است مانند سیماب . (شرفنامه ٔ منیری ). آبی که به گرد ربع مسکون درآم...
-
محیط آمدن
لغتنامه دهخدا
محیط آمدن . [ م ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) محیط شدن : حق محیط جمله آمد ای پسرواندارد کارش از کار دگر.مولوی .
-
محیط شدن
لغتنامه دهخدا
محیط شدن . [ م ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) احاطه کردن . دربرگرفتن . || گرد برگرد سطحی برآمدن . در میان گرفتن خطی سطحی را. || مطلع و واقف و دانا شدن .
-
محیط کردن
لغتنامه دهخدا
محیط کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احاطه دادن . || گرد بر گرد سطحی برآوردن خطی را.
-
محیط گردیدن
لغتنامه دهخدا
محیط گردیدن . [ م ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) محیط گشتن . محیط شدن .
-
محیط گشتن
لغتنامه دهخدا
محیط گشتن . [ م ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) محیط شدن . محیط گردیدن .
-
علی آباد محیط
لغتنامه دهخدا
علی آباد محیط. [ ع َ دِ م ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری ورامین و 3 هزارگزی باختر راه آهن . ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و 367 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود.محصول آ...
-
جستوجو در متن
-
گاز
لغتنامه دهخدا
گاز. (فرانسوی ، اِ) بخار. دم . جسمی هوایی که حجم و شکل معینی ندارد. صفت ممیزه ٔ آن خاصیت انبساط دائمی است . اگر به مایعی گرما بدهیم بتدریج انرژی و دامنه ٔ حرکت ذرات آن افزایش میباید. اگر انرژی بیش از میزان تأثیر نیروی ربایش ذرات مجاور باشد ملکولها م...
-
زجاجیه
لغتنامه دهخدا
زجاجیه . [ زُ جی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) مؤنث زجاجی . || (اِ) (اصطلاح کالبدشناسی ) محتویات یا محیط شفاف چشم عبارتند از عدسی ، زلالیه ، زجاجیه . و زجاجیه ، مایع لزج و شفافیست که فضای واقع در عقب عدسی و رباط آویزان کننده را اشغال میکند و در مقابل...
-
هارتسوکر
لغتنامه دهخدا
هارتسوکر. [ س ُ ک ِ ] (اِخ ) نیکلا. فیزیکدان هلندی که به سال 1656م . در گودا متولد شد و در سال 1725 در اوترشت درگذشت . وی ابزارهای گوناگون چشم خصوصاً ریزبین را کامل کرد و بوسیله ٔ آن اسپرماتوزوئیدها را در مایع تخمی کشف کرد. پس از یک توقف دوازده ساله ...
-
فسفر
لغتنامه دهخدا
فسفر. [ ف ُ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) جسمی است جامد زردرنگ که سطح آن برنگ قهوه ای یا سفید است ، بوی سیر میدهد و در آب غیرمحلول است و چون در هوا فاسد میگردد آن را در آب نگاه میدارند. از آب سنگین تر است و در 44 درجه حرارت ذوب میشود. فسفر مایع در 287 درجه می...
-
تخمیر
لغتنامه دهخدا
تخمیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشانیدن روی . (اقرب الموارد) (المنجد). || مایه کردن در خمیر و گذاشتن آرد و گل ومانند آن را تا خمیر شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مایه کردن در خمیر. (از المنجد...
-
ملتحمه
لغتنامه دهخدا
ملتحمه . [ م ُ ت َ ح ِ م َ / م ِ ] (ع ص ، اِ) مؤنث ملتحم . رجوع به ملتحم شود.- نسج ملتحمه ؛ نسجی است که برای ارتباط و اتصال دیگر نسجها و اعضای بدن به کار می رود و در حقیقت رابط بین سایر بافتهاست و فاصله ٔ اعضا و انساج دیگر را پر می کند. سلولهای اصل...