کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محو گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محو گردیدن
لغتنامه دهخدا
محو گردیدن . [ م َح ْوْ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) محو شدن . محو گشتن . زایل شدن . برطرف شدن . سترده شدن . || نیست و نابود شدن : تا صفات سیئه محو گردد. (مجالس سعدی ص 18).
-
واژههای مشابه
-
محو کردن
لغتنامه دهخدا
محو کردن .[ م َح ْوْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستردن . سیاه کردن . پاک کردن . بستردن . محق . امحاق . حک کردن . زدودن . طرس . (منتهی الارب ). طمس . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). بحق : لطع؛ محو کردن نام کسی را. تطلیس ؛ محو کردن نوشته را. اطمال ؛ محو ک...
-
محو گرداندن
لغتنامه دهخدا
محو گرداندن . [ م َح ْوْ گ َ دَ ] (مص مرکب ) محو گردانیدن . محو کردن : ومجموع بدعتهای سیئه و سنن جائره باطل و محو گردانید. (تاریخ قم ص 5). || نیست و نابود کردن .
-
محو ساختن
لغتنامه دهخدا
محوساختن . [ م َح ْوْ ت َ ] (مص مرکب ) ستردن . محو کردن : طلس ؛ محو ساختن نوشته را. (منتهی الارب ) : آثار بزرگان پیشین محو سازد. (مجالس سعدی ص 25).
-
محو و مات
لغتنامه دهخدا
محو و مات . [ م َح ْ وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) از اتباع است . از خود بیخود. واله و حیران و مبهوت .- محو و مات جمال کسی شدن ؛ شیفته و حیران جمال شدن .- محو و مات شدن ؛ از خود بیخود شدن . واله و حیران و مبهوت شدن .
-
جستوجو در متن
-
انطماس
لغتنامه دهخدا
انطماس . [ اِ طِ ] (ع مص ) ناپدید گردیدن و پوشیده شدن و محو و پاک گردیدن خط. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پاک گردیدن و مندرس گردیدن . (از اقرب الموارد). ناپدید شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).
-
انمحاء
لغتنامه دهخدا
انمحاء. [ اِ م ِ ] (ع مص ) پاک گردیدن . (منتهی الارب ). سترده شدن . سوده شدن . سوده شدن و پاک گردیدن . (آنندراج ). محو شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (مجمل اللغة). پاک گردیدن . (ناظم الاطباء). زدوده شدن .
-
اخلیلاق
لغتنامه دهخدا
اخلیلاق . [ اِ ] (ع مص ) کهنه شدن . (زوزنی ).- اخلیلاق ثوب ؛ کهنه شدن جامه .|| اخلیلاق سحاب ؛ برابر شدن و سزاوار باران گردیدن آن . || اخلیلاق رسم ؛ محو و برابر زمین شدن آن . || اخلیلاق متن فَرَس ؛ املس گردیدن آن .
-
طلس
لغتنامه دهخدا
طلس . [ طَ ] (ع مص ) پاک کردن نوشته را و محو نمودن . || آوردن چیزی را. || کور گردیدن . || تیز دادن . || طُلِس َ به فی السجن (مجهولاً)؛ در زندان افکنده شد. (منتهی الارب ).
-
کحوص
لغتنامه دهخدا
کحوص . [ ک ُ ](ع مص ) محو و ناپدید شدن نشان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || محو و ناپدید کردن کهنگی چیزی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رفتن و گذشتن شترمرغ در زمین و غایب گردیدن آن چنانک...
-
طموس
لغتنامه دهخدا
طموس . [ طُ ] (ع مص ) ناپدید شدن راه و جز آن . (منتهی الارب ). ناپدید شدن . (تاج المصادر) (دهار) (زوزنی ) (منتخب اللغات ). || محو و پاک گردیدن . (منتهی الارب ). || محو کردن . امحاء. دروس . کهنه شدن . (منتخب اللغات ). کهنه شدن جامه . (زوزنی ). انمحاء....
-
تطمس
لغتنامه دهخدا
تطمس . [ ت َ طَم ْ م ُ ] (ع مص ) پوشیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سترده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). محو و ناپدید شدن خط وجز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محو و ناپدید گردیدن چیزی . انطماس . (از اقرب الموارد).
-
ظهارت
لغتنامه دهخدا
ظهارت . [ ظَ رَ ] (ع مص ) ظَهارَة. قوی پشت گردیدن . || ظهر عنه العیب ؛ محو و ناپدید گردید عیب او. || ظهر بالبعیر؛ آماده کرد شتر را جهت حاجت . || ظهر بحاجتی ؛ فراموش کرد حاجت مرا.