کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محنت کده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
محنت رقم
لغتنامه دهخدا
محنت رقم . [ م ِ ن َ رَ ق َ ] (ص مرکب ) نوشته و رقمی قرین اندوه و غم و ملال . نوشته ای مشعر بر غم و اندوه .- قلم محنت رقم ؛ کلکی که مطالب اندوهناک نگارد یا کلکی که رقم او نامرادی و غصه و رنج است : در جزء اول از این مجلد مرقوم قلم محنت رقم گشت . (تار...
-
محنت زای
لغتنامه دهخدا
محنت زای . [ م ِ ن َ ] (نف مرکب ) که اندوه و رنج زاید. محنت آور. که درد و غم آرد : محنت و من روی در روی آمده چون جوز و مغزفندق آسا بسته روزن سقف محنت زای من .خاقانی .
-
محنت زدای
لغتنامه دهخدا
محنت زدای . [ م ِ ن َ زَ / زِ / زُ ] (نف مرکب ) زداینده ٔ محنت . زایل کننده ٔ درد و غم و اندوه . که رنج و سختی برد و برطرف کند.
-
محنت زده
لغتنامه دهخدا
محنت زده . [ م ِ ن َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ممتحن . محنت رسیده . دردمند. بدبخت . آزرده و غمگین . گرفتاررنج و سختی . که بدبختی بدو رسیده باشد : محنت زده و غریب و رنجوردشمن کامی ز دوستان دور. نظامی .از من مطلب صبر و جدائی که ندارم سنگ است فراق و دل ...
-
محنت کش
لغتنامه دهخدا
محنت کش . [ م ِ ن َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب )کشنده ٔ محنت . سختی کش . || ستمکش . مظلوم .
-
محنت کشی
لغتنامه دهخدا
محنت کشی . [ م ِ ن َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل محنت کش . سختی کشی . تحمل رنج و غم و سختی : جهان از پی شادی و دلخوشی است نه از بهر بیداد و محنت کشی است .نظامی .
-
محنت کشیدگی
لغتنامه دهخدا
محنت کشیدگی . [ م ِ ن َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی محنت کشیده . سختی کشیدگی .
-
محنت کشیده
لغتنامه دهخدا
محنت کشیده . [ م ِ ن َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سختی کشیده . رنج دیده . تحمل درد و ناملایم و اندوه کرده : مرد محنت کشیده ای شب دوش چون تنومند شد به طاقت وهوش .نظامی .
-
محنت نصیب
لغتنامه دهخدا
محنت نصیب . [ م ِ ن َ ن َ ] (ص مرکب ) که محنت بهره ٔ اوست . که غم و سختی و درد و رنج بهره و بخش اوست . بدبخت .
-
سقف محنت زای
لغتنامه دهخدا
سقف محنت زای . [ س َ ف ِ م ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سقف لاجورد که آسمان باشد. (آنندراج ) (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
کده
لغتنامه دهخدا
کده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ) کتگ . کت . کث . کذ. کد. کنده . کند. گند. گنده . جَند. جنده . غَند. (یادداشت مؤلف ).بمعنی خانه باشد همچون بتکده . (برهان ) : تکین بدید بکوی اوفتاده مسواکش ربود تا بردش باز جای و باز کده یکی بگفت نه مسواک خواجه گنده شده ست ک...
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ](اِخ ) زیاد اصفهانی . از شاعرانی است که اشعار او درعراق معروف و مورد توجه بوده است . از اشعار اوست :این عرصه که گفت خوش جهانی است ؟خاکش بر سر که خاکدانی است عاقل به خدا اگرگزیندگردی که فراز آن دخانی است این هفت رواق برکشید...
-
کدواده
لغتنامه دهخدا
کدواده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (از کد بمعنی کده + واده ) (یادداشت مؤلف ). بنای دیوار عمارت و خانه را گویند. (برهان ). بنای خانه را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). بنیادخانه . (اوبهی ) : دنیا دار محنت است و ویرانه ٔ مصیبت مفازه ٔ اندوه و پت...
-
عذاب
لغتنامه دهخدا
عذاب . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه دشوار باشد بر انسان و او را از قصدش باز دارد. (از اقرب الموارد). ج ، اَعذبة. || نکال . (قطرالمحیط). || هر چه به نفس رسد از الم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکنجه . (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). کل عذاب فی الق...
-
تاب
لغتنامه دهخدا
تاب . (اِ) توان . (برهان ). توانایی . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). طاقت . (فرهنگ اسدی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). قوت . (آنندراج ). تاو. (انجمن آرا) (آنندراج ). تیو. (انجمن آراء) (آنندراج ). || تحمل ، پایداری . || قرار. آرام . || صبر. ...