کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محن
لغتنامه دهخدا
محن . [ م َ ] (ع مص ) زدن . (منتهی الارب ). محن فلاناً عشرین سوطاً؛ زد فلان را بیست تازیانه . (ناظم الاطباء). || آزمودن . (غیاث ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). || بخشیدن .محن الثوب ؛ بخشید آن را. دادن . ما محننی شیئاً؛ ای ما منحنی علی القلب ؛ یعنی نداد مر...
-
محن
لغتنامه دهخدا
محن . [ م َ ح َ ] (ع ص ) نرم از هر چیزی . || (اِمص ) رنج دیدگی یا درماندگی از همه ٔ روز رفتن و از جز آن . (منتهی الارب ).
-
محن
لغتنامه دهخدا
محن . [ م ِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ محنة. بلاها. اندوهها. و رجوع به محنت و محنة شود : بسا مردم مستحق راکه توبرآوردی از ژرف چاه محن . فرخی .خدمت او نعمت و دفع بلاست طاعت او راحت و رفع محن . فرخی .رهائی بدو یابد اندر جهان ز دست محن مردم ممتحن . فرخی .هر آن کز...
-
واژههای مشابه
-
بادیه ٔ محن
لغتنامه دهخدا
بادیه ٔ محن . [ ی َ / ی ِ ی ِ م ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا است . (انجمن آرا).
-
واژههای همآوا
-
مهن
لغتنامه دهخدا
مهن . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش فیروزکوه شهرستان دماوند، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری فیروزکوه و 9هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ فیروزکوه به سمنان . با 538 تن سکنه . آبش از چشمه و راهش مالرو است . مزارع شیرشکار، سیاه چشمه ، خونزی ، کردبند، کند...
-
مهن
لغتنامه دهخدا
مهن . [ م َ ] (ع مص ) مهنة. خدمت کردن کسی را. || زدن . || رنجانیدن . (منتهی الارب ). || خوار شدن . (زوزنی ). || دوشیدن شتران را وقت بازگشت . || کشیدن جامه . || آرامیدن با زن . (از منتهی الارب ).
-
مهن
لغتنامه دهخدا
مهن . [ م ِ هََ ](ع اِ) ج ِ مهنة. (مهذب الاسماء). رجوع به مهنة شود.
-
جستوجو در متن
-
صنوف
لغتنامه دهخدا
صنوف . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صِنف . رجوع به صنف شود : و به صنوف صروف فتن و محن گرفتار. (جهانگشای جوینی ).
-
نوازل
لغتنامه دهخدا
نوازل . [ ن َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نازلة. رجوع به نازلة شود : به سبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام ... تیر تمنایشان به هدف مراد نمی رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 214).
-
ابوبشر
لغتنامه دهخدا
ابوبشر. [ اَ بو ؟ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن احمد العمی . او بعد از 350 هَ . ق . وفات کرد و از شاگردان جلودی و یکی از علمای شیعه است و کتاب محن الانبیاء و الاوصیاء و الاولیاء از اوست . (ابن الندیم ).
-
علایق
لغتنامه دهخدا
علایق . [ ع َ ی ِ ] (ع اِ) رجوع به علائق شود.- علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت . (ناظم الاطباء) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نمیرسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
مسبلات
لغتنامه دهخدا
مسبلات . [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسبل . سبیل قرارداده شده ها. سبیل شده ها : احبار اخیار هر ملتی را از صنوف عوارضات و محن مؤون و اوقاف و مسبلات و حراث و زراع ایشان را معاف و مسلم داشته اند. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به سبیل شود.