کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محمودی بالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محمودی بالا
لغتنامه دهخدا
محمودی بالا. [ م َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقع در 18هزارگزی شمال ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان با 100 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
واژههای مشابه
-
کوس محمودی
لغتنامه دهخدا
کوس محمودی . [ س ِ م َ ] (اِخ ) کوس جنگ سلطان محمود غزنوی که ضرب المثل بوده . (از حاشیه ٔ هفت پیکر چ وحید ص 51). مانند کوس نادری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون محمد شدی ز مسعودی بانگ برزن به کوس محمودی . نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 51).جواب گفتن مه...
-
سادات محمودی
لغتنامه دهخدا
سادات محمودی . [ ت ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویر احمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان ، واقع در 44 هزارگزی جنوب باختری راه اتومبیل سی سخت ، و در 43 هزارگزی جنوب باختری راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. کوهستانی و هوای آن سردسیر و مالاریائی ...
-
کاخ محمودی
لغتنامه دهخدا
کاخ محمودی . [ خ ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به کوشک محمودی شود.
-
محمودی پائین
لغتنامه دهخدا
محمودی پائین . [ م َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقع در 18هزارگزی ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ملک محمودی
لغتنامه دهخدا
ملک محمودی . [ م َ ل ِ م َ ] (اِخ ) شاخه ای از تیره ٔ بسحاق هیهاوند از طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
اسماعیل محمودی
لغتنامه دهخدا
اسماعیل محمودی . [ اِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شینه بخش خورموج شهرستان بوشهر، 48000 گزی جنوب خاوری خورموج ، 500 گزی باختر رودمند. جلگه . گرمسیر مالاریائی . سکنه 177 تن . شیعه فارسی . آب از چاه . محصول : غلات . شغل :زراعت . راه : مالرو. (فرهنگ جغراف...
-
باغ محمودی
لغتنامه دهخدا
باغ محمودی . [ غ ِ م َ] (اِخ ) نام باغی به غزنین که در زمان سلاطین غزنوی محل نشاط و شراب آنان بوده است : امیر... بکوشک سپید رفت و آنجا نشاط کرد... سه روز و پس بباغ محمودی آمد و بنه ها آنجا آوردند و تا نیمه ٔ رجب آنجابود و از آنجا قصد قلعت غزنین کرد. ...
-
پل محمودی
لغتنامه دهخدا
پل محمودی .[ پ ُ ل ِ م َ ] (اِخ ) موضعی مجاور قریه ٔ محمودی در نواحی مرو. (حبیب السیر چ طهران جزء 4 از ج 3 ص 356).
-
حمیدالدین محمودی
لغتنامه دهخدا
حمیدالدین محمودی . [ ح َ دُدْ دی ن ِ م َ ] (اِخ ) القاضی الامام حمیدالدین افتخار الافاضل علی بن عمرالمحمودی قدوه ٔ افاضل عصر و والی و متصرف بر ولایت نظم و نثر، لطف طبع او بی اندازه و بستان فضایل از نسیم شمایل او طری و تازه ، بدایع بیان او را لطافت شم...
-
حمیدالدین محمودی
لغتنامه دهخدا
حمیدالدین محمودی . [ ح َ دُدْ دی ن ِ م َ ] (اِخ ) عمربن محمود بلخی قاضی القضاة، مکنی به ابوبکر. صاحب مقامات و صاحب ذیل کرامات . در مسند قضا چون شریح و ایاس و در نظم و نثر صابی و بونواس . لفظ او چون راحی که بریحان مطیب گشته بود یا شمولی که بر مهب شمال...
-
جستوجو در متن
-
ماکو
لغتنامه دهخدا
ماکو. (اِخ ) نام ولایتی است به آذربایجان که اکراد محمودی به تصرف دارند و بر آن کوه حصنی است از سنگ که معبری ندارد و اگر خواهند کسی یا چیزی را بالا کشند باید ریسمان فرو گذارند و به آن بسته بالا کشند والا محال است . (انجمن آرا) (آنندراج ). ماکواز شهرست...
-
برزدن
لغتنامه دهخدا
برزدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن : آن ساعدی که خون بچکد زو ز نازکی گر برزنی بر او بر یک تار ریسمان . خسروی .اگر آسمان برزمین برزنی و گر آتش اندر جهان درزنی . فردوسی .ای به شب تار تازیان بچپ و راست برزنی آخر سر عزیز بدیوار. ناصرخسرو.تیغ اگر برزدی ...