کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م َ م ِ ] (ع اِ) کجاوه که بر شتری بندند و هودج و این صیغه ٔ اسم ظرف است از حمل بالفتح که به معنی بار برداشتن است . (غیاث ). بارگیر. تخت روان . عماری . مهد. هودج . ج ، محامل . دو شقه ٔ مساوی که بر شتر بار کنند. (از اقرب الموارد). از وسائل سفر...
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م َ م ِ ] (ع اِ) مجازاً به معنی معنی و ظرف لفظ. (از آنندراج ). معنی کلمه و جمله و عبارت : بود از شوق خرابات و حرم هر بیتم لیلی عشوه طرازی که دو محمل دارد. محمدقلی سلیم . || آنچه مطلبی را بدان حمل و تأویل کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ...
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ِ م َ ] (ع اِ) دوال شمشیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، محامل . (مهذب الاسماء). حمالة. (اقرب الموارد). || ریشه ٔ درخت . بیخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ُ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ) برنده و حمل کننده ٔ ناقه و جز آن (ناظم الاطباء).
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) زن که شیرش فرودآید بی محل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م ُح َم ْ م َ ] (ع ص ) برده شده و حمل شده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
کوه محمل
لغتنامه دهخدا
کوه محمل . [ م َ م ِ ](ص مرکب ) مرکبی که محملی سنگین و بزرگ همچون کوه راحمل تواند کرد : آهن سم ، فولادرگ ، صاعقه انگیز، صرصرتک ، عفریت دل ، کوه محمل . (سندبادنامه ص 252).
-
محمل بستن
لغتنامه دهخدا
محمل بستن . [ م َ م ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن کجاوه بر پشت شتر و جز آن : تبیره زن بزدطبل نخستین شتربانان همی بندند محمل . منوچهری .|| حرکت کردن (مسافر و کاروان و غیره ).
-
محمل راندن
لغتنامه دهخدا
محمل راندن . [ م َ م ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ناقه راندن . (آنندراج ). حرکت دادن محمل : ناقه از نقش قدم سلسله ٔ مجنون ساخت لیلی از ناز اگر جانب محمل راند.درویش واله هروی .
-
محمل کشیدن
لغتنامه دهخدا
محمل کشیدن . [م َ م ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بردن محمل . حمل محمل . || سفر کردن . نقل مکان کردن : چه میخواهند از این محمل کشیدن چه میجویند از این منزل بریدن .نظامی .
-
محمل گشادن
لغتنامه دهخدا
محمل گشادن . [ م َ م ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) باز کردن کجاوه از پشت شتر وجز آن . || رحل اقامت افکندن : ابر بین آمده چون جوهری از دریابر سر چارسوی باغ گشاده محمل .حسن دهلوی .
-
محمل نشاندن
لغتنامه دهخدا
محمل نشاندن . [ م َ م ِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) بستن کجاوه بر شتر و جز آن . محمل نشانیدن .
-
محمل نشانیدن
لغتنامه دهخدا
محمل نشانیدن . [ م َ م ِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به محمل نشاندن شود : تقدیر به یک ناقه نشانید دو محمل سلمای حدوث تو و لیلای قدم را.عرفی .
-
محمل کش
لغتنامه دهخدا
محمل کش . [ م َم ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) برنده ٔ محمل . کشنده ٔ محمل . آنکه محمل را حمل کند و بکشد و بار کند : به اندازه بردار از این راه گنج نه چندان که محمل کش آید به رنج . نظامی .قلاووز برداشت آهنگ پیش شد از پای محمل کشان راه ریش . نظامی .به حرفی...