کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محمره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محمره
لغتنامه دهخدا
محمره . [ م َ ح َم ْ م َ رَ ](اِخ ) نام قدیم خرمشهر است ، شهری به خوزستان در ساحل شرقی کارون آنجا که کارون به شط پیوندد در چهارده هزارگزی آبادان و 120هزارگزی اهواز. پلی آن را به جزیره ٔ آبادان متصل سازد. رجوع به سفرنامه ٔ حاج نجم الملک به خوزستان چ د...
-
واژههای مشابه
-
محمرة
لغتنامه دهخدا
محمرة. [ م ُ ح َم ْ م َ رَ ] (ع ص ) تأنیث محمر.
-
محمرة
لغتنامه دهخدا
محمرة. [ م ُ ح َم ْ م ِ رَ ] (اِخ ) گروهی از خرمیه خلاف مبیضه ، محمر، یکی . آنها که شعاری سرخ رنگ دارند چون مبیضه و مسوده و آنان فرقه ای از خرمیه اند و یکی آن محمر است که از مخالفان مبیضه اند. و گویند به معنای کسانی هستند که درفش خود را سرخ رنگ کنند....
-
محمرة
لغتنامه دهخدا
محمرة. [ م ُ ح َم ْ م ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث محمر: ادویه ٔ محمرة، محمرات . رجوع به مُحَمِّر شود.
-
جستوجو در متن
-
محمر
لغتنامه دهخدا
محمر. [ م ُ ح َم ْ م ِ] (اِخ ) یکی از محمره ٔ خرمیه که مخالفان مبیضه اند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به محمرة شود.
-
جزیرةالخضر
لغتنامه دهخدا
جزیرةالخضر. [ ج َ رَ تُل ْ خ ِ ] (اِخ )در جنوب خوزستان نزدیک محمره (خرمشهر) قرار دارد.
-
عمرکی
لغتنامه دهخدا
عمرکی . [ ع َ م َ ] (اِخ ) عمروبن محمد عمرکی . پیشوای طائفه ٔ محمرة در جرجان . رجوع به عمرو عمرکی شود.
-
تمغر
لغتنامه دهخدا
تمغر. [ ت َ م َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) بخون سرخ گردیدن ودر حدیث یأجوج و مأجوج : فرموا بنبالهم فخرت علیهم متمغرة دماً؛ ای محمرة بالدم . (از اقرب الموارد).
-
علی نیشابوری
لغتنامه دهخدا
علی نیشابوری . [ ع َ ی ِ ن َ ] (اِخ ) ابن محمد نیشابوری . فقیه و محدث بود و در سال 1273 هَ . ق . در محمره (خرمشهر) درگذشت و در همانجا دفن شد. او راست : 1- سبیکةاللجین . 2- العروة الوثقی . (از معجم المؤلفین ).
-
ادریس
لغتنامه دهخدا
ادریس . [ اِ ] (اِخ ) دریس .از شعبات قبیله ٔ بنی کعب از طوایف خوزستان ایران است . این طایفه در نقاط مختلفه متفرق میباشند جماعتی ازآن در حارثه از اراضی جزیرةالخضر و در سطیح و پوزه و جِرف بمحاذات محمره رشلیک کنار بهمشیر و جزیره ٔ محله مسکن دارند. (جغرا...
-
مقطوعة
لغتنامه دهخدا
مقطوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مقطوع . ج ، مقطوعات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقطوع شود. || قطعه (شعر). ج ، مقطوعات : ملح من مقطوعاته فی کل فن قال :یا حبذاالکأس من یدی قمریخطر فی معرض من الشفق بدا و عین الدجی محمرةاجفانها من سلافةال...
-
خرمیة
لغتنامه دهخدا
خرمیة. [ خ ُرْ رَ ی ی َ ] (اِخ ) طایفه ای از اهل تناسخ و اباحت که گویند ابومسلم خراسانی هنوز زنده است . (منتهی الارب ). محمِّرة. مبیِّضة اصحاب تناسخ و اباحة. خرم دینان . (یادداشت بخط مؤلف ). این گروه اصحاب تناسخ و اباحه اند و همان فرقه ٔ سبعیه اند. ...
-
بابکیه
لغتنامه دهخدا
بابکیه . [ ب َ کی ی َ ] (اِخ ) گروهی از فرقه ٔ سبعیه باشند. رجوع به «سبعیه » خرمیه شود. بابکیه یا خرمیه یا خرم دینان یا محمره ، اصلاً نام اصحاب بابک خرمی است که در عصر مأمون خروج کرد و بدست افشین سردار معتصم دستگیر و مقتول شد. چون بعضی از مقالات بوم...