کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محمدصالح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محمدصالح
لغتنامه دهخدا
محمدصالح . [ م ُ ح َم ْ م َ ل ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آبادبا 150 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
واژههای مشابه
-
قشلاق محمدصالح لو
لغتنامه دهخدا
قشلاق محمدصالح لو. [ ق ِ م ُح َم ْ م َ ل ِ لو ] (اِخ ) قشلاقی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 46 هزارگزی شمال کلیبر و 46 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیر مالاریایی است . محل قشلاق 75 تن از ایل چلیپانلو است...
-
جستوجو در متن
-
لؤلؤئی
لغتنامه دهخدا
لؤلؤئی . [ ل ُءْ ل ُ ] (اِخ ) محمدصالح . رجوع به محمدصالح شود. (نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ شاهنشاهی ایران ).
-
صالح میرزا
لغتنامه دهخدا
صالح میرزا. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به محمدصالح میرزا... شود.
-
صالح مازندرانی
لغتنامه دهخدا
صالح مازندرانی . [ ل ِ ح ِ زَ دَ ] (اِخ ) رجوع به محمدصالح ... شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدصالح کبه . رجوع به حسن کبه شود.
-
علوی
لغتنامه دهخدا
علوی . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) محمدطیب بن محمدصالح بن محمد عبداﷲ علوی مکی . رجوع به علوی مکی شود.
-
علینقی مازندرانی
لغتنامه دهخدا
علینقی مازندرانی . [ ع َ ن َ ی ِ زَ دَ ] (اِخ ) ابن محمدصالح مازندرانی . متخلص به سابق . رجوع به علینقی سابق شود.
-
قزوینی
لغتنامه دهخدا
قزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) خلیل بن عبداﷲبن خلیل ، مکنی به ابویعلی . از محدثان است . وی از علی بن محمدصالح مقری و جز او روایت کند و از او امام ابوبکربن لال فقیه همدانی در معجم خود روایت دارد. (معجم البلدان ).
-
صالح خان افشار
لغتنامه دهخدا
صالح خان افشار. [ ل ِ ن ِ اَ ] (اِخ ) (محمد...) وی از سران قزلباش واز جمله ٔ کسانی است که برای قتل نادر هم سوگند شدند و محمدصالح خان شب شنبه یازدهم جمادی الثانی خود را بسراپرده ٔ نادر رسانیده با کمک محمدبیک قاجار نادر را از پای درآورد. رجوع به مجمل ا...
-
علینقی سابق
لغتنامه دهخدا
علینقی سابق . [ ع َ ن َ ی ِ ب ِ ] (اِخ )ابن محمدصالح مازندرانی . متخلص به سابق . وی برادر آقامحمدسعید و نواده ٔ دختری محمدتقی مجلسی بود. او پس از برادرش ، به هند سفر کرد و اورنگ زیب عالمگیر را مدح کرد و به امر او شاهنامه ای سرود و در حدود سال 1083 هَ...
-
جگن به به جیک
لغتنامه دهخدا
جگن به به جیک . [ ج َگ َ ب َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع در 31هزارگزی شمال خاوری سیه چشمه و 7هزارگزی شمال خاوری ارابه رو محمدصالح . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر سالم است . سکنه ٔ آن 115 تن . آب آن ...
-
کهن لنگ
لغتنامه دهخدا
کهن لنگ . [ ک ُ هََ / هَُ ل َ] (ص مرکب ) کنایه از کسی یا چیزی که در جایی باشد واز آن برآمدن نتواند. (آنندراج ). کسی یا چیزی که درجایی باشد و از آن نتواند خیزد. (فرهنگ فارسی معین ). اسب یا آدمی که لنگی او مزمن و کهنه باشد. (گنجینه ٔ گنجوی ص 128). که ا...