کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محظوظ شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انطراب
لغتنامه دهخدا
انطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) مشعوف شدن و محظوظ گردیدن و مسرور شدن . (ناظم الاطباء).
-
متمتع
لغتنامه دهخدا
متمتع. [ م ُ ت َ م َت ْ ت ِ ] (ع ص ) برخورداری یابنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که برخورداری می یابد. (ناظم الاطباء). برخوردار از چیزی و کامران و مسرور. (ناظم الاطباء). بهره یاب . بهره مند. بهره ور. برخوردار. محظوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخ...
-
اشک ریختن
لغتنامه دهخدا
اشک ریختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) گریستن . اشک باریدن . بسیار گریستن . اشک چکیدن . اشک افشاندن . و رجوع به مصادر فوق شود. سفک . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). اذراء. (تاج المصادر). اِعسام . (منتهی الارب ) : تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس کز اشتیاق جم...
-
بختمند
لغتنامه دهخدا
بختمند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) که بخت دارد. دارای بخت و صاحب طالع نیک . (ناظم الاطباء). مردی دولتی . حظی . محظوظ. بخت ور. بختیار. دولتی . حظیظ. مجدود. مرغب . (منتهی الارب ). بختاور.(آنندراج ). جدید. منأف . (منتهی الارب ) : الا گر بختمند و هوشیاری به ...
-
نصیب
لغتنامه دهخدا
نصیب . [ ن َ ] (ع اِ) بهر. (زمخشری ). حظ. (اقرب الموارد) (المنجد). بهره . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99) (زمخشری ) (ناظم الاطباء). حصه . قسمت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حصه ٔ معین و بهره ازهر چیزی . (از متن اللغة). وایه . (ناظم ...
-
برخوردار
لغتنامه دهخدا
برخوردار. [ ب َ خوَر / خُرْ ] (ص مرکب ) منتفع. ممتع. محظوظ. بهره مند. کامیاب . متنعم . مستفیض . بهره ور. (یادداشت مؤلف ). این کلمه مرکب است از برخورد که معالدال است بمعنی برخوردن و لفظ «ار» که کلمه ٔ نسبت است و این از عالم (از قبیل ) خریدار است نه ا...
-
آسودن
لغتنامه دهخدا
آسودن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . مستریح شدن . راحت . استراحت یافتن . استجمام . استرواح . اَون : نخفت و نیاسود تا بامداداز اندیشه بر دل نیامدْش یاد. فردوسی .بخواب و به آسایش آمد شتاب وزآن پس برآسود بر جای خواب .فردوسی .زیر کبود چرخ بی آسایش هرگز گمان مبر...
-
طاهرزاده
لغتنامه دهخدا
طاهرزاده . [ هَِ دَ ] (اِخ ) میرزاعلی اکبر صابر (تولد 1278 وفات 1321 هَ . ق .). وی یکی از شعرای توانا و بزرگ شروان است ، و در قرن سیزدهم هجری در شهر شماخه تولدیافته ، در هشت سالگی او را به یکی از مکاتب قدیمی سپردند. طرز تدریس این نوع دبستانها خواندن ...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). اجداد او از مردم یمن (و شاید از ابناء) بودند. شیخ خضر جدّ وی به هندوستان آمده شیخ مبارک در ...