کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محظوظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محظوظ
لغتنامه دهخدا
محظوظ. [ م َ ] (ع ص ) رجل محظوظ و حظیظ و حظی ؛ مرد بخت مند و دولتی . (منتهی الارب ). مرد بخت مند ودارای بهره از روزی و رزق . (ناظم الاطباء). دولتی . بهره مند. بهرمند. برخوردار. متمتع. (یادداشت مرحوم دهخدا). بختور. (غیاث ) (آنندراج ). کامیاب : با دو ص...
-
واژههای همآوا
-
مهضوض
لغتنامه دهخدا
مهضوض . [ م َ ] (ع ص ) نعت است از هض ؛ به معنی چیز شکسته و کوفته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
صطل
لغتنامه دهخدا
صطل . [ ص َ ] (ع مص ) محظوظ کردن . || محظوظ کردن از جهت تحسین . (دزی ج 1 ص 832). || (اِ) سطل . (دزی ج 1 ص 832).
-
انطراب
لغتنامه دهخدا
انطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) مشعوف شدن و محظوظ گردیدن و مسرور شدن . (ناظم الاطباء).
-
نشاطپذیر
لغتنامه دهخدا
نشاطپذیر. [ ن َ / ن ِ پ َ ] (نف مرکب )طرب پذیر. شادمان . مسرور. مبتهج . محظوظ : سبزه در زیر او چو سبز حریردیده از دیدنش نشاطپذیر.نظامی .
-
علی کاظمی
لغتنامه دهخدا
علی کاظمی . [ ع َ ی ِ ظِ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی آل محظوظ وشاحی اسدی کاظمی . رجوع به علی محفوظ شود.
-
بخیت
لغتنامه دهخدا
بخیت . [ ب َ ] (ع ص ) بختیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محظوظ. (از اقرب الموارد). خوشبخت . خوش طالع. مبخوت . (یادداشت مؤلف ).
-
هوم
لغتنامه دهخدا
هوم . (ترکی ، اِ) به ترکی نام گیاهی است شاخه های آن پرگره و بارش شبیه به عنب الثعلب و کبک از آن بسیار محظوظ است و گفته اند از سموم قتاله است ،چون پیکان را به آب آلوده ٔ آن خشک نمایند زخمش کشنده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
عیشگاه
لغتنامه دهخدا
عیشگاه . [ ع َ / ع ِ ] (اِ مرکب ) تفرج گاه و محل عیش و عشرت و تفرج وگشت . (ناظم الاطباء). عیشستان . عشرت کده : درون تیره دلان عیشگاه سلطانست چرا که دزد شب تار میشود محظوظ.نعمت اﷲخان عالی (ازآنندراج ).
-
نوش دادن
لغتنامه دهخدا
نوش دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) عسل و شربت دادن ، و کنایه از لذت بخشیدن و کام دادن و کامروا و محظوظ و بهره مند گردانیدن : یکی را دهد نوش از شهد و شیربپوشد به دیبا و خزّ و حریر. فردوسی .روان را همی لعلشان نوش دادبیاورد و یکسر به شیدوش داد. فردوسی .چو مست...
-
رامش بر
لغتنامه دهخدا
رامش بر. [ م ِ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ رامش . برنده شادی و عشرت . بهره مند از خوشی . خوشحال و مسرور و محظوظ که از رامش بهره برد : یکی هاتف از خانه آواز دادچو رامشگری نزد رامش بری . منوچهری .|| برنده ٔ رامش . از میان بردارنده ٔ خوشی و شادی و طرب . زد...
-
محتظی
لغتنامه دهخدا
محتظی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بهره مند و دولتی . (آنندراج ). بهره مند و نیکبخت و دولتمند. (ناظم الاطباء). حظی . حظیظ. محظوظ. (منتهی الارب ) : و او را دقایق علم و حکمت تعلیم و تلقین کند و به عدل و فضل محتظی و متوفر گرداند. (سندبادنامه ص 44).
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) کرمانی . خواندمیر در حبیب السیر در ترجمه ٔ احوال سادات و علماو اشرافی که بعض ایشان با سلاطین آق قوینلو و زمره ای در ایام دولت ابد پیوندشاهی اکتساب فضل و کمال نموده اند آرد:... امیر تاج الدین کرمانی سیدی عظیم ا...