کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محصور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محصور
لغتنامه دهخدا
محصور. [ م َ ] (ع ص ) احاطه کرده شده . (از منتهی الارب ). محاصره کرده شده . دربندان شده . احاطه شده . (ناظم الاطباء). به محاصره افتاده .حصاری کرده شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). شهربندشده .- محصور شدن ؛ احاطه شدن . محاط گشتن . دربندان و شهربندان شدن ....
-
واژههای همآوا
-
مهصور
لغتنامه دهخدا
مهصور. [ م َ ] (ع ص ) پیچیده شده و خمانیده شده . (آنندراج ). خمیده و کج شده و مایل . (ناظم الاطباء).
-
محسور
لغتنامه دهخدا
محسور. [ م َ ] (ع ص ) خیره چشم . || مانده . || دریغخورنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پشیمان : و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (قرآن 29/17).
-
جستوجو در متن
-
محصوری
لغتنامه دهخدا
محصوری . [ م َ ] (حامص ) حالت و عمل محصور. رجوع به محصور شود.
-
محصورین
لغتنامه دهخدا
محصورین . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محصور (در حالت نصبی و جری ). رجوع به محصور شود.
-
محصورة
لغتنامه دهخدا
محصورة.[ م َ رَ ] (ع ص ) مؤنث محصور. رجوع به محصور شود.- قضیه ٔ محصورة . رجوع به حصر قضایا و اساس الاقتباس ص 83 شود.
-
غلقة
لغتنامه دهخدا
غلقة. [ غ َ ق َ ](ع اِ) یا غِلقَة همان غَلقی ̍ است . رجوع به غلقی شود. || فضای محصور. باغ محصور بوسیله ٔ دیوار. ج ، غِلَق . (دزی ج 2 ص 224). غَلق . (دزی ج 2 ص 224).
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (ع مص ) محاصره کردن کسی را در جنگ . (کشاف اصطلاحات الفنون ). محصور کردن کسی یا سپاهی را. محاصره . حصاری کردن کسی را به جنگ .
-
محاصره شدن
لغتنامه دهخدا
محاصره شدن . [ م ُص َ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شهربند شدن . محصور شدن . حصاری شدن . در میان گرفتگی و بند شدگی راه واقع شدن .
-
متشوک
لغتنامه دهخدا
متشوک . [ م ُ ت َش َوْ وِ ] (ع ص ) محصور شده بواسطه ٔ شوک و خار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تشوک شود.
-
حاصر
لغتنامه دهخدا
حاصر. [ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَصر و حَصَر. محصورکننده در حصارکننده . بازدارنده . || حصرکننده . شمارنده . || محصور بین حاصرین ....
-
مسورة
لغتنامه دهخدا
مسورة. [ م ُ س َوْ وَ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسور. صاحب سور. دارای باره . محصور. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح منطق ) قضیه ٔ مسورة یا قضیه ٔ محصور، قضیه ای است که موضوع آن بطور کل یا بعض معین شده باشد و بر چهار قسم است : موجبه ٔ کلیه ، موجبه ٔ جزئیه ...
-
دیواربند
لغتنامه دهخدا
دیواربند. [ دی ب َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) دیوار بست ، مکانی که بر اطراف آن دیوارها کشیده باشند. (آنندراج ).جائی که از دیوار محصور شده باشد. (ناظم الاطباء).