کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محسوسات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محسوسات
لغتنامه دهخدا
محسوسات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محسوسة. اموری که به حواس ظاهره ادراک شوند و آنها شامل مذوقات مشمومات ، ملموسات ، مبصرات و مسموعات اند. مقابل معقولات . حس شدنی ها. رجوع به محسوس شود. صفت نخست از مبادی قیاسات . (اساس الاقتباس ص 345). رجوع به مبادی قیا...
-
جستوجو در متن
-
پودات
لغتنامه دهخدا
پودات . [ ] (ص ) صاحب برهان گوید بمعنی محسوس باشد و پوداتان بمعنی محسوسات یعنی آنچه بنظر و حس درآید - انتهی . این کلمه از جمله ٔ مجعولات دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 239 شود.
-
روح حساس
لغتنامه دهخدا
روح حساس . [ ح ِ ح َس ْ سا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بقول غزالی از مراتب ارواح نورانیه ٔ بشریه است و آن روحی است که محسوسات را بوسیله ٔ حواس پنجگانه تلقی میکند و گویی این اصل و اول روح حیوانی است زیرا حیوانیت حیوان بدان است و بچه ٔ شیرخواره نیز آن را...
-
ضروریات
لغتنامه دهخدا
ضروریات . [ ض َ ری یا ] (ع اِ) ج ِ ضروریة. دربایستها.- ضروریات سته ؛ قضایای یقینی ششگانه که مرجع امور نظری بوده و عبارتند از: اولیات ، محسوسات ، متواترات ، مجربات ، حدسیات و فطریات . و ضروریات ستة نزد اطبا، عبارت است از هوا و ماء و نوم و یقظه و مأک...
-
دریای سبز
لغتنامه دهخدا
دریای سبز. [ دَرْ ی ِ س َ ] (اِ مرکب ) دریای اخضر. بحر اخضر. || کنایه از آسمان : گرچه دریای سبز پرگهر است چون ثناگوی او توانگر نیست . عنصری .|| اللجة الخضراء؛ که شیخ اشراق آن را ذکر کرده و از آن عالم محسوسات خواسته است . رجوع به حکمت اشراق ، هنری کرب...
-
روح خیالی
لغتنامه دهخدا
روح خیالی . [ ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بگفته ٔ امام غزالی از مراتب ارواح نورانیه ٔ بشریه است و آن روحی است که محسوسات را اخذ کرده ، آنها را نگاه میدارد تا بروح عقلی که بالای آن است عرضه بدارد آنگاه که حاجت افتد، و این روح در بچه ٔ شیرخواره در آغ...
-
گیور
لغتنامه دهخدا
گیور. [ گی وَ ](ص ) نقل کننده و سخن راننده و قصه خوان و افسانه گوی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نقال . قوال . گوینده . || (اِ) در اصطلاح علمی به معنی حس مشترک است و آن قوه ای است مرتب در مقدم تجویف دماغ و اجتماع صور محسوس...
-
مشاهدات
لغتنامه دهخدا
مشاهدات . [ م ُ هََ ] (ع اِ) محسوسات . (محیطالمحیط) (اقرب الموارد). ملاحظات و معاینات و هر آنچه با چشم درک می شود و مبرهن و مدلل می گردد. (ناظم الاطباء). آنچه حس بدان دستور دهد و حکم کند، خواه از حواس ظاهر باشد یا باطن ، مثل : الشمس مشرقة و النار محر...
-
وهمی
لغتنامه دهخدا
وهمی . [ وَ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به وهم . (اقرب الموارد). خیالی . || بر جزئی که با وهم درک میشود اطلاق میگردد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || گاهی اطلاق میشود بر آنچه قوه ٔ متخیله از پیش خود آن را درست کرده باشد و مانند محسوسات باشد. خلاصه اینکه اخت...
-
متصرفه
لغتنامه دهخدا
متصرفه . [ م ُ ت َ ص َرْ رِ ف َ ] (ع ص ) مالک شده و در تصرف و در ملکیت و دارا. (ناظم الاطباء).- قوه ٔ متصرفه ؛ قوتی است مترتب در مقدم تجویف اوسط دماغ و عمل آن ترکیب و تحلیل صور موجوده در خیال و معانی موجوده در حافظه است . این قوت اگر عاقله را بکار ب...
-
ذاکرة
لغتنامه دهخدا
ذاکرة. [ ک ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ذاکر. یاد. || قوه ای در آدمی و بعض جانوران دیگر که بدان معلومات و مدرکات و محسوسات گذشته بیاد آید. قوه ای که شناخته های گذشته و غایب بدان بیاد آید. و آن غیر حافظه است . قوه ای است در آدمی و دیگرحیوان که واسطه ٔ آن ...
-
مرتاض
لغتنامه دهخدا
مرتاض . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) کره اسب رام . || ریاضت کننده و صاحب ریاضت . (غیاث اللغات ). ریاضت کشنده . که برای تصفیه و تهذیب نفس ریاضت کشد و تحمل سختی ها کند. || اسب توسنی که به رایضی دهند : تعلیم رایض در دقایق ریاضت بهیه را مرتاض می گرداند. (سندبادنام...
-
متخیله
لغتنامه دهخدا
متخیله . [ م ُ ت َ خ َی ْ ی ِل َ / ل ِ ] (ع ص ) قوتی است در دماغ که ترکیب بعضی صور به بعضی معنی می کند و گاهی چیزهای دیده و نادیده راست یا دروغ را نقش می نماید. (آنندراج ) (غیاث ). مأخوذ از تازی ، قوه ای که ترکیب می کند بعضی صور را به بعضی دیگر و چی...
-
مناظر
لغتنامه دهخدا
مناظر. [م َ ظِ ] (ع اِ) ج ِ منظر. (غیاث ) (اقرب الموارد). رجوع به منظر شود. || زمینهای بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- علم مناظر ؛ علمی که شناخته شود بوسیله ٔ آن کیفیت مقدار اشیا بسبب قرب و بعد آنها از نظر بیننده . ...