کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محسوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محسوس
لغتنامه دهخدا
محسوس . [ م َ ] (ع ص ) به حس دریافته شده . آنچه به حواس ظاهر دریافته و ادراک شود. مقابل معقول . (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل معقول یعنی آنچه به قوای باطنی و عقل دریافته شود. دریافته شده به یکی از حواس خمسه . (غیاث ) (آنندراج ). دریافت شده . لمس شده ....
-
واژههای همآوا
-
مهصوص
لغتنامه دهخدا
مهصوص . [ م َ ] (ع ص ) پاسپرده و شکسته شده . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به هَص ّ شود.
-
محصوص
لغتنامه دهخدا
محصوص . [ م َ ] (ع ص ) موی سترده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
محسوسة
لغتنامه دهخدا
محسوسة.[ م َ س َ ] (ع ص ) مؤنث محسوس . رجوع به محسوس شود.
-
دشسته
لغتنامه دهخدا
دشسته . [ دِ ش ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) محسوس . (برهان ) (از آنندراج ). هر چیزی که به حس دریافت شده باشد و محسوس . (ناظم الاطباء). اما این لغت از دساتیر است . (از فرهنگ دساتیر ص 245).
-
چاربانگ
لغتنامه دهخدا
چاربانگ . (ص مرکب ) زود. چالاک . (ناظم الاطباء). || محسوس . (ناظم الاطباء).
-
قرشع
لغتنامه دهخدا
قرشع. [ ق ِ ش ِ ] (ع اِ) کرمی که در سینه و گلو محسوس گردد. || چیز نمک مانندی است سپید که از اندام مردم برآید. (منتهی الارب ).
-
آب خفته
لغتنامه دهخدا
آب خفته . [ ب ِ خ ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب راکد. || آب جاری که جریان آن از تراکم یا همواری مجری محسوس نباشد.
-
دارالغرار
لغتنامه دهخدا
دارالغرار. [ رُل ْ غ ِ ] (ع اِ مرکب ) خانه ٔ فریب . کنایت از دنیا : گر شدی محسوس جذب آن مهارپس نماندی این جهان دارالغرار.مولوی .
-
کمابیشی
لغتنامه دهخدا
کمابیشی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) کم و بیشی .اندکی و بسیاری . (فرهنگ فارسی معین ) : مردمان پندارند که صورت این چهار عنصر، این کیفیتهاء محسوس است با گرانی و سبکی ، و این نه چنین است که صورت کمابیشی نپذیرد و این حالها کمابیشی پذیرند. (دانشنامه ، از فرهنگ ...
-
گل اطلسی
لغتنامه دهخدا
گل اطلسی . [ گ ُ ل ِ اَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل های آن بشکل شیپور است و عطری ملایم دارد که هنگام شب بیشتر محسوس است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 240).
-
گل حساس
لغتنامه دهخدا
گل حساس . [ گ ُ ل ِ ح َس ْ سا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از دسته ٔ گل ابریشم هاست که برگهای آن در موقع لمس کاملا" محسوس است . رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 222 و گل ابریشم شود.
-
نظاره وار
لغتنامه دهخدا
نظاره وار. [ ن َظْ ظا رَ / رِ ] (ق مرکب ) مانند تماشاچیان . چون تماشاگران : مر مرا بنمای محسوس آشکارتا ببینم مر ترا نظاره وار.مولوی .