کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محسود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محسود
لغتنامه دهخدا
محسود. [ م َ ] (ع ص ) که بدو رشک برده اند. آنکه بدو حسد برده شده . آنکه درباره ٔ او بد خواسته شده . آنکه او را بدی خواسته اند. آنکه بدو رشک برند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رشک برده شده . (ناظم الاطباء). بدخواسته شده . (آنندراج ). مبثور. انیت . مأنوت . ...
-
واژههای همآوا
-
محصود
لغتنامه دهخدا
محصود. [ م َ ] (ع ص ) زراعت دروده . حصیدة. (منتهی الارب ). کشت دروشده . احاطه شده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نامحسود
لغتنامه دهخدا
نامحسود. [ م َ ] (ص مرکب ) که محسود نیست . که مورد حسد دیگران نیست . مقابل محسود. رجوع به محسود شود.
-
مأنوت
لغتنامه دهخدا
مأنوت . [ م َءْ ] (ع ص ) محسود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). محسود و حسد برده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
لبنی
لغتنامه دهخدا
لبنی . [ ل ُ نا ] (اِخ )نام زنی است . (منتهی الارب ). کثیر گوید : اری الازارَ علی لبنی فاحسده ان الازار علی ماضم محسود.(عقدالفرید ج 7 ص 25).
-
مبثور
لغتنامه دهخدا
مبثور. [ م َ ] (ع ص ) محسود. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). || بسیارمال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). غنی و بسیار مالدار. (ناظم الاطباء).
-
مغتبط
لغتنامه دهخدا
مغتبط. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) خوشحال و شادمان و مسرور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مُغتَبَط. (اقرب الموارد). || محسود. (غیاث ) (آنندراج ).
-
مغبوط
لغتنامه دهخدا
مغبوط. [ م َ ] (ع ص ) محسود. (غیاث ) (آنندراج ). آنکه به حال او رشک برند و آرزوی حال او را کنند بی آنکه زوال آن حال را بخواهند. (از اقرب الموارد). که بر او غبطه برند. مورد غبطه و آرزو : مصالح دولت مضبوط و احوال مملکت مغبوط... (التوسل الی الترسل ). و ...
-
صدقی کرمانی
لغتنامه دهخدا
صدقی کرمانی . [ ص ِ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نام وی میرزا صادق و در همه ٔ فنون کامل و بر همگنان فایق ، بوفور خصایل محموده و شمایل مسعوده محسود اهل آفاق و در طریق طریقت طاق ، بخدمت فخرالعارفین میرزا محمدتقی ملقب به مظفرعلی شاه مشرف گردید، اخلاص و ارادت آن جنا...
-
خطا
لغتنامه دهخدا
خطا. [ خ َ ] (اِخ ) نام شهریست از ترکستان . زمین مشکخیز منسوب به خوبرویان و شاهدان . (از شرفنامه ٔ منیری ). ختا. رجوع به ختا در این لغت نامه شود : همه مرز چین با خطا و ختن گرفتش ببازوی شمشیرزن . فردوسی .مرکب غزو ورا کوه منی زیبد زین پرده ٔ خان خطا زی...
-
قاضی شمس الدین
لغتنامه دهخدا
قاضی شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) اصلش از طبس است . اما در هرات متوطن بود و در علوم معقول محسود اقران و با وجود انواع فضائل و کمالات در فن و نظم و نثر قدرتی کامل داشته و قصائد رنگین و معانی متین دارد. وی از مریدان قاضی القضاة قاضی منصور فرغانی ...
-
حسرت خوردن
لغتنامه دهخدا
حسرت خوردن . [ ح َ رَ خوَرْ / خُرْدَ ] (مص مرکب ) حسرت دیدن . حسرت کشیدن : دست خدای اگر نگرفتی حسرت خوری بسی و بری کیفر. ناصرخسرو.هرکه دنیا را به نادانی و برنائی بخوردخورد حسرت گر به رویش باد پیری بروزید. ناصرخسرو.چو حسرت خورد از پرواز آن بازهمان باز...
-
حسد
لغتنامه دهخدا
حسد. [ ح َ س َ ] (ع مص ) بدخواهی . (دهار) (محمودبن عمر ربنجنی ). بد خواستن . (زوزنی ). رشگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). غیرت . بد خواستن برای کسی . (ترجمان عادل ). زوال نعمت کسی را تمنی کردن . تمنی زوال نعمت از دیگری . (تعریفات جرجانی ). خواهش زوال نعمت دیگ...