کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محروث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محروث
لغتنامه دهخدا
محروث . [ م َ ] (ع ص ) شیارشده و کشته شده . (ناظم الاطباء). مزروع .
-
محروث
لغتنامه دهخدا
محروث . [ م َ ] (ع اِ) محروت . بیخ گیاه انجدان . (ناظم الاطباء). بیخ درخت انجدان که حلتیث صمغ آن است . (برهان ). عروق انجدان . اصل انجدان . (اختیارات بدیعی ). انقوزه . عودالرقة.ریشه ٔ انجدان سرخسی است . || درخت انجدان .(برهان ). و رجوع به تذکره ٔ ضری...
-
واژههای همآوا
-
محروس
لغتنامه دهخدا
محروس . [م َ ] (ع ص ) حراست شده . نگهبانی و پاسبانی شده . محفوظ. (ناظم الاطباء). نگاهداشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). نگهداشته شده : که چون رسولان را بر مراد بازگردانیده شود با ایشان باید که رسولان آن جانب محروس واقف مضمون گردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص...
-
محروص
لغتنامه دهخدا
محروص . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حرص . با حرص و طمع. (ناظم الاطباء). آزمند. (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
عودالدرقة
لغتنامه دهخدا
عودالدرقة. [ دُدْ دَ ق َ ] (ع اِ مرکب ) محروث است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویة). ریشه ٔ گیاه انغوزه . (ناظم الاطباء). رجوع به محروث و انغوزه شود.
-
محروثة
لغتنامه دهخدا
محروثة. [ م َ ث َ ] (ع ص ) مؤنث محروث . ارض محروثة؛ زمین مزروع . || اِراطریاس . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
بیخ کوله پر
لغتنامه دهخدا
بیخ کوله پر. [ خ ِ ل َ / ل ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بفارسی محروث راخوانند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
انجدان سرخسی
لغتنامه دهخدا
انجدان سرخسی . [ اَج ُ ن ِ س َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از انجدان است که سفید و شیرین و مأکول و ریشه ٔ آن محروث است . (از مفردات ابن البیطار). و رجوع به انجدان شود.
-
مزروع
لغتنامه دهخدا
مزروع . [ م َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از زرع . کشت و کشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). کشت و کشته شده . (ناظم الاطباء). کاشته شده . کشته : هرکه مزروع خود بخورد به خویدوقت خرمنش خوشه باید چید. (گلستان چ فروغی ص 9).|| آنچه کشته شده و به ...
-
انجدان
لغتنامه دهخدا
انجدان . [ اَ ج ُ ] (معرب ، اِ) معرب انگدان است و آن را بعربی حلتیت و بیح آنرا اصل الانجدان خوانند . (برهان قاطع) (آنندراج ). در لغت طبری کلوپر گویند. (از انجمن آرا). گیاهی از تیره ٔ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراو...
-
اشق
لغتنامه دهخدا
اشق . [ اُش ْ ش َ / اُ ش َ / اَش َ ] (معرب ، اِ) (معرب از فارسی ) صمغ گیاهی است که آنرا بدران گویند و بعربی صمغالطرثوث خوانند. استسقا را نافع است و بعضی گویند جوهری است معدنی که آنرا بعربی لزاق الذهب خوانند وآن غیرمعدنی هم هست که عملی باشد و آن چنان ...
-
اشترغاز
لغتنامه دهخدا
اشترغاز. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) بیخ درخت انجدان است و صمغ آنرا انگوزه خوانند و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آنرا آچار سازند و معنی آن شو»الجمال است و عربان زنجبیل العجم خوانند. تب ربع را مفید باشد. (برهان ) (آنندراج ). مرکب از دو کلمه ٔ فارسی اُشتر و غ...
-
مگر
لغتنامه دهخدا
مگر. [ م َ گ َ ] (حرف اضافه ، ق ) ترجمه ٔ الا و از برای استثنا آید. (برهان ). کلمه ٔ استثناست به معنی الا و لیکن و بغیر و جز و سوا. (ناظم الاطباء). حرف استثناست و آن از مستثنی منه و مستثنی و امری که مشترک باشد بینهما و بالسلب والایجاب ناگزیر، چه مقرر...