کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محرس
لغتنامه دهخدا
محرس . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احراس . مقیم شونده در جایی روزگاری . (آنندراج ). آنکه روزگاری در جائی مقیم شود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
محرث
لغتنامه دهخدا
محرث . [ م َرَ ] (ع اِ) محل زراعت . ج ، محارث . (ناظم الاطباء).
-
محرث
لغتنامه دهخدا
محرث . [ م ِ رَ ] (ع اِ) آتش کاو. (منتهی الارب ). || قلبه و فدان . (ناظم الاطباء).
-
محرث
لغتنامه دهخدا
محرث . [ م ُ رَ ] (ع ص ) ستور لاغر شده از بسیاری کار و راندن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
محرص
لغتنامه دهخدا
محرص . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) در حرص و آز انداخته شده . (غیاث ) (آنندراج ).
-
محرص
لغتنامه دهخدا
محرص . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) آزمند و راغب کننده بر چیزی . (از اقرب الموارد). کسی که تحریص میکند و تحریک می نماید. (از ناظم الاطباء). در حرص وآز اندازنده . (غیاث ) (آنندراج ) : دواعی همت و بواعث نهمت ایشان محرک عزم و محرص قصد سلطان شد.(ترجمه ٔ تاریخ...