کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محترز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محترز
لغتنامه دهخدا
محترز. [ م ُ ت َ رَ ](ع ص ) نعت مفعولی از احتراز. رجوع به احتراز شود.- بلای محترز ؛ بلای اجتناب پذیر : عاقل آن باشد که عبرت گیرد ازمرگ یاران و بلای محترز. مولوی .- نامحترز ؛ اجتناب ناپذیر. گزیرناپذیر : پس به دندان بی گناهان را مگزفکر کن از ضربت نامحت...
-
محترز
لغتنامه دهخدا
محترز. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آگاه و خبردار و هوشیار و دوراندیش . (ناظم الاطباء). || دوری گزیننده . پرهیزکننده و خویشتن را نگهدارنده . (آنندراج ) (غیاث ) : بیار باده کجا بهتر است باده هنوزکه تو به باده ز چنگ زمانه محترزی . منوچهری .از کراهیت ناصرالدین...
-
جستوجو در متن
-
ذخذاخ
لغتنامه دهخدا
ذخذاخ . [ ذَ ] (ع ص ) مرد گریزان و محترز از هر چیزی .
-
مکروهه
لغتنامه دهخدا
مکروهه . [ م َ هََ ] (ع ص ) مکروهة. مؤنت مکروه . رجوع به مکروه شود. || امری که ترک آن راجح و فعل آن مرجوح است : از دخول در مداخل محرمه و مکروهه محترز نباشند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 57). و رجوع به مکروه و مکروهات (اصطلاح فقهی ) شود. || اسم دراهم مس...
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هََ ] (ع مص ) دوار سر رسیدن مرد را از سواری کشتی . || پشت شکستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هدام عارض شدن مرد را. (از اقرب الموارد). || شکستن بنا. (منتهی الارب ). شکستن و افکندن بناء. (اقرب الموارد). || ویران کردن . (منتهی الارب ). وی...
-
مجتنب
لغتنامه دهخدا
مجتنب . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) از چیزی دوری کننده . (غیاث ) (آنندراج ). دوری جوینده . دوری کننده . اجتناب کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دورشونده از چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پرهیزکننده . (آنندراج ) (از منتهی الا...
-
معطوف
لغتنامه دهخدا
معطوف . [ م َ ] (ع ص ) پیچانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پیچیده شده . (ناظم الاطباء) : سزاوارتر چیزی که زبان گوینده بدان مشعوف باشد و عنان جوینده بدان معطوف حمد و ثنای باری جلت قدرته ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 6).- معطوف کردن ؛ عطف عنان ک...
-
گریزان
لغتنامه دهخدا
گریزان . [ گ ُ ] (نف ، ق ) گریزنده . در حال فرار. در حال گریختن . محترز : گریزان همی رفت مهتر چو گرددهان خشک و لبها شده لاجورد. فردوسی .گریزانم و تو پس اندر دمان نیابی مرا تا نیابد زمان . فردوسی .فرسنگ ز فرسنگ دوانم ز پی تووز من تو گریزانی ، فرسنگ به...
-
ابوالسعود
لغتنامه دهخدا
ابوالسعود. [ اَ بُس ْ س ُ ] (اِخ ) ابن الشرف یحیی بن احمدبن ابی السعودبن تاج الدین ابی السعودبن القاضی الجمال محمدبن احمد صفی الدین بن محمدبن روزبه کازرونی . یکی از بزرگان علمای شافعی بمائه ٔ یازدهم . مولد او مدینه ٔ طیبه به سال 980 هَ . ق .در خلاصةا...
-
مقتحم
لغتنامه دهخدا
مقتحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) آنکه بی اندیشه در کاری در می آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : هذا فوج مقتحم معکم لا مرحبا بهم اًِنهم صالوا النار. (قرآن 59/38). || بی باک . که از مرگ و گزند نهراسد. که بی ترس و بیم در کاری درآید...
-
ابن جزار
لغتنامه دهخدا
ابن جزار. [ اِ ن ُ ج َزْزا ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن ابراهیم بن علی بن ابی خالدقیروانی . از اطبای بزرگ مغرب در قرن چهارم هجری . پدر و عمش نیز طبیب بوده اند. او از شاگردان اسحاق بن سلیمان اسرائیلی است و بیش از هشتاد سال بقناعت و گوشه گیری بزیسته است و ب...
-
ملازمت
لغتنامه دهخدا
ملازمت . [ م ُ زَ / زِ م َ ] (از ع ، مص ) پیوسته بودن به جایی یا نزد کسی . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، اشتغال ومواظبت و پیوسته بودن در کار و ثبات قدم و پابرجایی . (ناظم الاطباء). ملازمة. لازم گرفتن . جدا نشدن . منفک نشدن : به ملازمت آن سیرت نصیب دنیا ه...
-
صفی الدین اردبیلی
لغتنامه دهخدا
صفی الدین اردبیلی . [ ص َ یُدْ دی ن ِ اَ دَ ] (اِخ ) جد سلاطین صفویه است . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد: وی مردی صاحب وقت بود و قبولی عظیم داشت . (تاریخ گزیده ص 793). هدایت در ریاض العارفین نویسد: شیخ العارفین و برهان الواصلین القطب الاصفیاء فی ال...
-
بسط
لغتنامه دهخدا
بسط. [ ب َ ] (ع اِمص ) فراخی . (غیاث اللغات ) (مؤیدالفضلاء) (آنندراج ). فراخی . وسعت . (ناظم الاطباء). گشادگی . پهن شدن . پهنی یافتن . پهنی . پهنا. (نفایس الفنون ). فراخی . حیز میان ذرات . انشراح . (نفایس الفنون ). پهن کردگی . (ناظم الاطباء). جای فر...